پنج گنج

پنج گنج

مروری بر پنج گنج نظامی اثر شاعر بلند آوازه ایرانی.
پنج گنج

پنج گنج

مروری بر پنج گنج نظامی اثر شاعر بلند آوازه ایرانی.

مقالت سوم در حوادث عالم و انقلاب آدم

یک نفس ای خواجه دامن کشان
آستنی بر همه عالم فشان
رنج مشو راحت رنجور باش
ساعتی از محتشمی دور باش

حکم چو بر عاقبت اندیشیست
محتشمی بنده درویشیست
ملک سلیمان مطلب کان کجاست
ملک همانست سلیمان کجاست

حجله همانست که عذراش بست
بزم همانست که وامق نشست
حجله و بزم اینک تنها شده
وامق افتاده و عذرا شده

سال جهان گر چه بسی درگذشت
از سر مویش سر موئی نگشت
خاک همان خصم قوی گردنست
چرخ همان ظالم گردن زنست

صحبت گیتی که تمنا کند
با که وفا کرد که با ما کند
خاک شد آنکس که برین خاک زیست
خاک چه داند که درین خاک چیست

هر ورقی چهره آزاده‌ایست
هر قدمی فرق ملکزاده‌ایست
ما که جوانی به جهان داده‌ایم
پیر چرائیم کزو زاده‌ایم

سام که سیمرغ پسر گیر داشت
بود جوان گرچه پسر پیر داشت
گنبد پوینده که پاینده نیست
جز بخلاف تو گراینده نیست

گه ملک جانورانت کند
گاه گل کوزه گرانت کند
هست بر این فرش دو رنگ آمده
هر کسی از کار به تنگ آمده

گفته گروهی که به صحرا درند
کای خنک آنان که به دریا درند
وانکه به دریا در سختی کشست
نعل در آتش که بیابان خوشست

آدمی از حادثه بی غم نیند
برتر و بر خشک مسلم نیند
فرض شد این قافله برداشتن
زین بنه بگذشتن و بگذاشتن

هر که در این حلقه فرو مانده‌است
شهر برون کرده و ده رانده‌است
راه رویرا که امان می‌دهند
در عدم از دور نشان می‌دهند

ملک رها کن که غرورت دهد
ظلمت این سایه چه نورت دهد
عمر به بازیچه به سر میبری
بازی از اندازه به در میبری

گردش این گنبد بازیچه رنگ
نز پی بازیچه گرفت این درنگ
پیشتر از مرتبه عاقلی
غفلت خوش بود خوشا غافلی

چون نظر عقل به غایت رسید
دولت شادی به نهایت رسید
غافل بودن نه ز فرزانگیست
غافلی از جمله دیوانگیست

غافل منشین ورقی میخراش
گر ننویسی قلمی میتراش
سر مکش از صحبت روشندلان
دست مدار از کمر مقبلان

خار که هم صحبتی گل کند
غالیه در دامن سنبل کند
روز قیامت که برات آورند
بادیه را در عرصات آورند

کای جگر آلود زبان بستگان
آب جگر خورده دل خستگان
ریگ تو را آب حیات از کجا
بادیه و فیض فرات از کجا

ریگ زند ناله که خون خورده‌ام
ریگ مریزید نه خون کرده‌ام
بر سر خانی نمکی ریختم
با جگری چند برآمیختم

تا چو هم آغوش غیوران شوم
محرم دستینه حوران شوم
حکم چو بر حکم سرشتش کنند
مطرب خلخال بهشتش کنند

هر که کند صحبت نیک اختیار
آید روزیش ضرورت به کار
صحبت نیکان ز جهان دور گشت
خوان عسل خانه زنبور گشت

دور نگر کز سر نامردمی
بر حذرست آدمی از آدمی
معرفت از آدمیان برده‌اند
وادمیان را ز میان برده‌اند

چون فلک از عهد سلیمان بریست
آدمی آنست که اکنون پریست
با نفس هر که درآمیختم
مصلحت آن بود که بگریختم

سایه کس فر همائی نداشت
صحبت کس بوی وفائی نداشت
تخم ادب چیست وفا کاشتن
حق وفا چیست نگه داشتن

برزگر آن دانه که می‌پرورد

آید روزی که ازو برخورد


 

 

آستی = مخفف آستین


محتشمی = بزرگی


عذرا = نام معشوقه وامق


وامق = نام عاشق عذرا


فرض = واجب


غالیه = مشک و عنبر


بادیه = بیابان



نظرات 24 + ارسال نظر
تیرداد پنج‌شنبه 13 آذر 1393 ساعت 18:27

خوب باشی

سپاس

سپهر چهارشنبه 12 آذر 1393 ساعت 18:35

بابا ناراخت نشو...وبلاگت عالیه جدی میگم..قبلا توی سایت بیشه بودم اخراج شدم.کلا دوست دارم ازهمه انتقاد کنمواقعا فقط عقاید خودمو قبول دارم ولی مطمعنم که نظر خودم از همه منطقی تره.
ویه چیزو میدونم همه چیز ازتضاد بوجود میاد:
اساس دنیا برتضاد بناشده:روز وشب.سردوگرم.خورشید وابر.سیاه وسفید.خنده وگریه و....
اساس جامعه بر تضاد: ضعیف وقوی.حاکم ومحگوم،ظالم ومظلوم.حقیقت ودروغ.بدبخت وخوشبخت و...
اساس انسان برتضاد: هابیل و قابیل ،کوتاه وبلند ..بیشعور باشعور..لوامه واماره ...مریض وسالم و...
اساس پیشرفت هم بر تضاد بناشده واون از تضاد بین افکار بجود میاد. اکر من همونیو بکم که شما قبول داری یا توی رودرباستی قرار گرفتم یا سوادم اونقدری نیست که بخوام یه نظر دیکه بدم .کلاسی موفقه که فقط توش جنگ وجدل باشه .چرا اینجوری چرا اونجوری؟ وگرنه روخوانی باعث پیشرفت نیست.
اگه دقت کرده باشی اقای آرش دیگه خودش خسته شده نوشته بیا به وبم سر بزن وانتقاد کن واز نوشتن وبت عالیه واین حرفها بپرهیز.بنظر من این فضا را به فضای بحث و انتقاد تبدبل کن حتی اگر با بی احترامی همراه باشه
البته اینجا وبی برای بحث نیست میدونم....
دلم از دست اقای حمزوی خونه اینو دیکه منتشر کن:
سر خدا که عارف سالک به کس نگفت...در حیرتم که باده فروش ازکجا شنید...یعنی به این دلیل میره پیش باده فروش که احساس میکنه اونجا بیشتر به حقایق پی میبره یعنی در مستی چیزای بیشتری میفهمه..بخاطر اینکه الاف بوده وخاکبرسر نمیرفته.

دوست گرامی
من از سانسور کردن بیزارم اما اگر نظراتتان را منتشر نکردم به این علت بود که :
1- درباره دیگران بد صحبت کردین .
2- مطالب وبلاگهای دیگه به من ربطی نداره.
3- از انتقاد ناراحت نمی شوم اما از اهانت و بددهنی خوشم نمیاد.
4- اگر از مطالب وبلاگی خوشتون نمیاد مجبور نیستید به آن وبلاگ سر بزنید.

من با شما دشمنی ندارم. و همیشه برای نظرات دیگران احترام قائلم حتی اگر با نظرشان مخالف باشم.
از شما هم به دل نمی گیرم چون هنوز جوان و خام هستید اما به عنوان کسی که چند پیراهن بیشتر از شما پاره کرده به شما تذکر میدهم که :
درباره هیچکس قضاوت نکن . حتی اگر مخالف تو باشد حق نداری اهانت کنی. همه مجبور نیستند مثل تو فکر کنند همانطور که تو هم مجبور نیستی مثل دیگران بیندیشی. عقاید همه محترم است .
خواهش می کنم اگر میخواهی مطالبت منتشر بشه اسم دیگران را نیار .
سپاس از لطفت . سرافراز باشی.

سورنا سه‌شنبه 11 آذر 1393 ساعت 19:06 http://sourenajon.blogfa.com/

سلام

فریناز نیستی چرا?

این سپهرچراینهمه سربسرتون میذاره?

چه میدونم ؟ !
مارو گیر آورده.

سهیل میرزایی سه‌شنبه 11 آذر 1393 ساعت 17:41 http://soheilmirzaee.blogfa.com

سلام
عصر خوش
دعوتید به خوانش قصه امروز " متهم "

چشم . خدمت میرسم.

نیره سه‌شنبه 11 آذر 1393 ساعت 17:04 http://naseri-n.blogfa.com

مردان دین من میگویند :



یاد خدا هر گره یی را باز می کند !



خدایا من بی وفا نشده ام که



سراغت را نمی گیرم



فقط گره ی سرنوشتمان را



دوست دارم ...!

سکوت منتظر... سه‌شنبه 11 آذر 1393 ساعت 06:52 http://KIARASH53.BLOGFA.COM

هوایت در سرم،سر میخورد
آوازی سر میدهم
خیالت خواب را از خانه می رباید
اما هیچ معجزه ای ، رویا را
معنی نخواهد کرد
و تو هیچ گاه
به کنار م نخواهی آمد
چون آدمک برفی به کنار کرسی
چون دریا به کنار کویر . . .
میدانم
این پیله پاره شدن ،نمیداند
و من هیچ گاه
پروانه شدن را پرواز نخواهم کرد
از سروده های زیبای "بهار" گرامی

سکوت منتظر... سه‌شنبه 11 آذر 1393 ساعت 06:50 http://KIARASH53.BLOGFA.COM

ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﺍﯾﻨﻬﻤﻪ
ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺑﯽ ﮐﻪ ﻣﯽﺑﯿﻨﻢ
ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﻧﺒﻮﺩﻩﺍﻡ
ﺑﯿﺪﺍﺭﻡ ﻧﮑﻦ
ﺯﺧﻢ ﺩﻟﻢ
ﺍﺯ ﻧﺒﻮﺩﻧﺖ ﺳﺮ ﺑﺎﺯ ﻣﯽﮐﻨﺪ
ﻧﺎﺭﻧﺠﯽ ﭘﺎﯾﯿﺰ !
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﯾﺎ ﻧﻔﺲ ﺑﮑﺸﻢ
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺭﻧﮓﻫﺎ ﺑﺎﻝ ﺑﺰﻧﻢ
ﺑﯿﺪﺍﺭﻡ ﻧﮑﻦ ...

سکوت منتظر... سه‌شنبه 11 آذر 1393 ساعت 06:49 http://KIARASH53.BLOGFA.COM

امروز را در خانه می مانم ...
و در به روی کسی نمی گشایم...
اما بی در و پیکر است...
خانه ذهنم ...
می آیند و می روند...
دوستان نا موافق ...
آشنایان ناسازگار...
"عباس کیا رستمی "

سکوت منتظر... سه‌شنبه 11 آذر 1393 ساعت 06:48

...شوربختا به روزگار بیغوله نشینهای دهن کج و کج اندیش.
.....

محمود دوشنبه 10 آذر 1393 ساعت 17:16 http://satpars.blogfa.com

دلـمـ کـمـی خـدا مـی خـواهـد

کـمـی سـکـوت. . .

دلـمـ ،دل بـُریدن مـی خـواهـد . . .

کـمـی اشـک . . .

کـمـی بـهـت . . .

کـمـی آغـوش آسـمـانـی . . .

...کـمـی دور شـدن از ایـن جـنـس آدمـ....!

درود نیک اندیش....
قرن هاست؛ جستجو گر آدم هستم؛

تا لذت خوردن یک سیب سرخ را با او تجربه کنم؛

قرن هاست ...!

مشکل از من نیست؛

نه من؛

نه سیب سرخ؛

نه شیطان؛

تو نایاب شدی آدم
......................چشم درراه شما هستم...

پس دیر نکن بیا ب هزاره های فراموش شده...بخوان...

وحتما دیدگاه خودرا بنگار...پس بدرود...تادرودی دگر بار

کورش فرزند ایران اهورایی.....

خدمت میرسم.

سپهر یکشنبه 9 آذر 1393 ساعت 12:19

راستی این قاسم حمزوی خیلی چرندیات درمورد حافظ نوشته...نظراتم که میترسه منتشر کنه چون جوابی نداره...خوشم میاد همتونم استادین..نوشته حافظ برخلاف فردوسی عقل را کنار میزند وبه تنبلی ومستی روی می آورد
آقا جایی نگید ما ایرانی هستیما!!عقایدتون هم خیلی خوبه.ولی کاری به حافظ نداشته باشید.میگه تسلط مغولان بر ایران بخاطر افکار پوچ حافظ بوده که در بین جوانان آن زمان رخنه کرده..اگه نظراتو منتشر میکرد که خوب بود.
اصلا خداوکیلی شیرازم نیاید هیچوقت همونجا بمونید ماهم به همه میگیم تهران گهواره تمدن خوبه؟

ایشان فرد محترمی هستند . حق نداری تعیین کنی کی خوبه و کی بده.
تا آنجایی که یادمه من درباره برتری تهرانیها چیزی نگفتم . اما شما که به شیرازی بودنت مینازی کمی معرفت داشته باش و فوری درباره کسی فتوی نده.

سپهر یکشنبه 9 آذر 1393 ساعت 08:29

درود بانوی آریایی.ای فرزند کورش؛تواز بلندیهای تاریخ از عظمت کوههای آرارات ؛از پهنای دریای سرخ و از بی باکی کویر لوت درسها گرفته ای.می آیی و با صدای رسایت فریاد میزنی من به فرمان اهورا برای آگاهسازی افکار مبعوث شده ام.اما ما مردمان هرزه چگونه دعوت تو که سراسر نیکی وانسانیت است را پاسخ بگوییم؟
تو می آیی وزنان ما اینان که نام تو گرمی عشق در وجودشان می افکند را از بندگی افکار پوچ بیگانگان شرقی وغربی رهایی میبخشی وبه آنان می آموزی که در برابر این توفان برباد دهنده ای که به وزیدن آغاز کرده است تا فرهنگ واصالت خویش را زیر پا بگذارند؛ایستادن را بیاموزند؛به راستی تو کیستی؟
چگونه بر خویش بباورانم که اینجا جوابها از عالم غیب به فرمان اهورا در برابر پرسش بیگانگان برتو وحی میشود اما با بزرگمنشی پاسخهارا پنهان میکنی .اکنون ازابن رو فرشتگان مقرب درگاه اهورا هرروز بر شانه های پرمهرت فرود می آیند و به ازای هر پاسخ پنهان شده یک بوسه اهورایی بر شانه هایت میزنند.
برای ما از درگاه اهورا طلب مغفرت کن.ما شایستگی شناخت تورا نداشتیم وزبان به هرزه چرخاندیم.ای سراسر خوبی تورا باد میسپارم تا سحرگاهان که برای عبادت برمیخیزم نسیم سحر بوی تو را به ما برساند وفضای قلبمان را معنوی کند...
والبته تو به مخاطب چه نیاز داری؟اهورا به بالهای فرشتگان سوگند یاد کرده است که تورا رهانکند وهرروز نظرات غیبی برایت ارسال کند.
تا زمان حضور سوشیانت که میدانم بسی نزدیک است بدرود..

تمام مدتی که با شما آشنا شدم جز غرور و خودخواهی و به سخره گرفتن دیگران چیزی ندیدم .
سنت که بالا بره میفهمی که باید قضاوت کردن درباره دیگران را کنار بگذاری.این همه غرور و برتر دانستن اندیشه های خودت و نفهم فرض کردن دیگران تو را به جایی نمی رساند.

سپهر یکشنبه 9 آذر 1393 ساعت 00:11

چرت گفته...برحسب اتفاق بوده؟ پس :مهندس فلکی راه دیر شش جهتی..چنان ببست که ره نیست زیر دیر مغاک...چیه؟مهندس فلکی کیه؟
حافظ اسرار الهی کس نمیداند خموش ..از که میپرسی که دور روزگاران را چه شد؟ چیه؟ حالا این تز روشنفکری که براه افتاده که جهان را حاصل انفجار ونیتروژن وهلیم میداند دنبال بهانست واسه اینجور شعرها.میگه ما تاریخچه پیدایش هستی را کشف کردیم..بجز سه ثانیه نخست.!!!حالا کی کشف بشه؟درحال تحقیقند ممکن است هزاران سال طول بکشه.اون سه ثانیه به چی مربوطمیشه؟ پیدایش انسان.پیدایش اکسیژن.پیدایش رنگ.پیدایش نور..یعنی همه چیز...حالا اون قسمت کشف شدش چیه؟آفرینش زمین. یا پیدایش زمین.آب.کوه.سیارات.علم.
خب بابا اینا که معلومه خیلی زرنگی؟منم میدونم ابتدا آسمان سپس زمین سپس کوه سپس آب خاک...
میگه همه چیز ساخته هلیم است.خب قبول.هلیم چجوری بوجود آمد؟درحال تحقیقند.جوابش حدودا کی بدست میاد؟شاید الان شاید هزاران سال دیگر.کی تحقیق میکنه؟آفراد مخصوص....هیچوقت جواب نداره .خیام جهان بی خدا را قبول دارد؟قبول...شعرهاش چه دردی را دوا میکنه؟چه چیزی را اثبات میکنه؟زندگی راهرجور گرفتی درسته؟خوب وبد وجود نداره؟آغاز وانجامی درکار نیست؟پس اگه ازت دزدیدند وناموستو بردند وپدرتو کشتند وخاندانت را اسیر کردندو مادرت بردند کنیزی حق اعتراض نداری زیرا اون ظالم که جنایت کرده هم دنیا رو اینجوری گرفته دیگه خوب وبدم که وجود نداره پس حقم نداری بهش بگی ظالم.فقط یک پیاله شراب وتمام...ولی به استاد غنی بگو اونو با حافظ مقایسه نکن .ازاین دنیا ناراضیه اما چونخداراقبول داره میتونه شکوه کنه اگه قبول نداشته باشی انتقاد چه معنی میده؟از زندان اسکندر دلش گرفته در سفر به یزد سریع برمیگرده شیراز .اسکندر نمیدونم شما قبولش داری یا نه.
.دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت...رخت بربندم وتا ملک سلیمان بروم..از این قضایا وآدمها دلش پره انتقاد میکنه به حافظ سرزدی تاحالا؟یه آرامش ی داره که توی خانواده هم مانندش نیست. برو حتما سر بزن.

دوست گرامی
برداشت جالبی دارین اما:
بارها گفتم که نظرتون محترمه .نه من میدونم تو دل حافظ چی گذشته نه شما .
این طرز فکر دکتر غنی نیست این برداشت ایشون از این شعر است حالا اگر با نظر ایشون مخالفین باشین اما نباید بگین چرته.
هرکسی میتونه بگه نظر خودت چرته! حافظ نیست که از نظرش دفاع کنه!
اگر از مباحثه لذت میبری یکی از آدابش احترام به طرف مقابله. با دست انداختن هیچکس به جایی نمیرسی.
به هر حال اینجا وبلاگی برای بحث نیست .
کامروا باشید.

میلاد شنبه 8 آذر 1393 ساعت 21:12 http://m71empire.blogfa.com

بازم سلام
لطفا لینک صفحه تون رو در فیسبوک بدید...
متشکرم

چشم.

میلاد شنبه 8 آذر 1393 ساعت 18:05 http://m71empire.blogfa.com

سلام و درود
می بینم که همچنان استوار
به راه خودتون ادامه می دید ...
با وجود سایت های اجتماعی فراگیرتر از این،
واقعن مایه ی دلگرمیه ...

ممنون از لطفت .
آره ما هستیم . توی فیسبوک به تازگی صفحه داستانهای شاهنامه فردوسی را زدم . اگر خواستی بیا .

سپهر شنبه 8 آذر 1393 ساعت 17:39

سلام خانم فریناز.این شعر حافظ :پیرما گفت خطا برقلم صنع نرفت..آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد معنیش اینچنینه دیگه؟ پیرمغان گفت که در آفرینش اشتباهی وجود نداشت.آفرین به او که میدونه در آفرینش خطاهایی وجود داشت ولی چشم پوشی میکنه. یعنی منظور حافظ اینه که در آفرینش خطا و اشتباه نیز وجود داشت.
حالا نظر مفسران واستادان ادبیات؟ حافظ دوستی داشت بنام صنع الله!!!!!
از قضا صنع یکروز نامه ای برای پیر مغان نوشت که پر از غلطهای املایی بود
حافظ به پیر مغان گفت که در نامه صنع غلط املایی وجود دارد.پیرمغان گفت نخیر اصلا هم اینجور نیست.البته یه چشمکم به حافظ زده فکر کنم که آبروشو نبر.حالا حافظ از پیر مغان بخاطر این بزرگمنشی ستایش کرده !!!!!خنده دار نیست؟معتبر ترین مرجع تفسیر شعر حافظ چنین معنی کرده..
نظر شما چیه؟

دکتر غنی در معنی بیت نوشته : ،،، حافظ مثل خیام و آناتول فرانس دنیا را نتیجه اتفاق می داند و نه عمل صانع حکیم و بنابراین می گوید خطا کاری در آن زیاد است. این بیت حافظ را نیز می توان گواه بر صحت نظر دکتر غنی دانست :
حافظ مدار امید فرج از مدار چرخ
دارد هزار عیب و ندارد تفضلی
و به قول خیام:
داننده چو ترکیب طبایع آراست
بازازچه سبب فکندش اندرکم وکاست
گر نیک بود خرابی از بهر چه بود
ورنیک نیامداین صورعیب کراست
حافظ در جای دیگر میگوید :
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
یا
عالمی دیگر بباید ساخت و ز نو آدمی

به هر حال اشعار حافظ و مولانا به شکلهای مختلف تفسیر شده . بعضی سعی میکنند انها را خیلی مقدس جلوه بدهند و بعضی ضد دین . خدا بهتر میدونه
البته ما در دانشگاه تفسیر دکتر غنی را میخواندیم اما دلیل بر درست بودنش نیست.

سپهر جمعه 7 آذر 1393 ساعت 21:59

آره :داشتم به اسم شیراز شهر عشق که نوشته ها م پاک میشد.هک میشد .نمیدونم چش بود.بعدم دیگه میگفت وبلاگی با چنین مشخصات وجود ندارد.
حالا شما نمیخواد خدمت برسی زحمتتون.میشه؛اگه به شهر عشق اومدید به جیمیلم پیام بدید ما خدمت میرسیم.یه مدتم توی سایتای ادبی فعال بودم ولی چنگی به دل نمیزد..نگران نباش خیلی مزاحم نمیشم .راستش توی وبلاگ دقیقا نمیدونستم از کجا شروع کنم.خیلی حوصله شرح هم ندارم.دوس دارم توی بحثهای بقیه شرکت کنم وشفاهی اگه باشه دیگه بهتر.چون اونجا طرف فرصت فکر نداره همش میگه نمیدونم.یه احساس خوبی به آدم دست میده....جدی شمام امتحان کن..

سپهر جمعه 7 آذر 1393 ساعت 20:59

خانم نیره من اسم دارم.خواشا اگر منو مخاطب قرار میدی مثل برادرت بدونه و تعارف نکن.من اصلا شاید حتی ادب راهم رعایت نکنم در بحث.ولی چون شما خانم تشریف داری خب رعایت میکنم.پس دلخور نشو از این لحن حرف زدنم..اینکه خداوند افکار متفاوت آفرید راقبول درم.ولی بحث حقیقت وکذب از این مسعله جداست.بحث قاتل ومقتول ؛ظالم ومظلوم؛جداست.شما خوب تاریخ ایران را میدونی ولی خیلی خوب تر مبالغه میکنی.من فقط از شما جواب خواستم.آیا نادرشاه وحمله اش به هند باعث افتخار بود؟ازآن افتخارات یاد آوری کنید.شما اصلا جواب منو نمیدی.البته حق داری چون به سبک فردوسی آشنایی دیگه.اونم حاضر نیست بگه ما از اعراب شکست خوردیم ؛میندازه گردن قضا وقدر:زبهرام وزهرست ما راگزند...نشاید گذشتن زچرخ بلند...بابا این مردم جواب میخوان.چه شد ؟خب بگو یزدگرد نا عادل بود وتمام.بگو این نظام پلید را پایه هاش را انوشهروان استوار کرد.چرا فحش میدی؟از این زاغ ساران بی آب ورنگ...از این مارخوار اهرمن چهرگان...شماهم در این راه استادی .خانم نیره.جواب بدید؛نادرشاه .....

دوست گرامی
شما وبلاگ خاصی دارین ؟ اگر نشانی بذارین ما هم خدمتتون میرسیم.

سپهر جمعه 7 آذر 1393 ساعت 20:33

عجب..کلمات معنی ندارند از نظر آقای برهنی.خب ایشون بجای سه تا یکیشو بخونه اونوقت معنی کنه .
اون چیزی که من میدونم اینه:کسی که تشنه هست میگن فلانی از شدت تشنگی از تف جگر عف میزنه.حالا یه شتر داره از تشنگی میمیره.دراون سمت اون حسود.(حاسد یعنی حسود دیگه) توی برکه بزرگ آبه و هنوز حرص و ولع داره.شلقلق یعنی باران شدید در گویش اهوازی .میدونی که بارانهای جنوب کشور شدیده .دراصل داستان سوره قصص فکر کنم باشه که حسودها به شتر خداوند آب ندادند .نگذاشتند این شتر تشنه آب بخوره.
چرا این برداشت را دارم چون توی بیت آخر میگه که:سخنان شمس همگی از روی حقیقت است.داستان شمس ومولانارامیدونی دیگه..وتوی مصرع دوم بیت آخر: یعنی این سخنان شمس ازخودش نیست اون به یه جایی متصله.از یه عقل کل نشعت میگیره.دقیقا مصداق این شعره: زیزدان دان؛نه از ارکان؛که کوته دیدگی باشد.که خطی کز خرد خیزد؛تو آنرا ازبنان بینی. خب حالا معنی اصلیش چیه؟ شمس دین=خورشید دین=پیامبر اسلام.چرا؟چون در مابقی شعرها شمس تبریز را شمس الدین یاد میکنه. حالا ادامش:سخنان پیامبر همگی حقیقت است و این سخنان او نیست که سخنان خداوند است. اگر قبول نداری از استادانی که میشناسی دربارش تحقیق کن ببین نظر اونا چیه.
بیت دوم: بلبلان وقتی شب زنده داری های من را میبینند که تاصبح از شدت غم ناله میکنم شروع میکنن به همراهی من وبا آوازشون همراهیم میکنند.چرا؟چون دوست دارم اینجوری برداشت کنم.دلیل منطقی هم ندارم.
بیت سوم:احساس میکنم کمی بی ادبیه.تشبیهات عجیبیه.من روم نمیشه بگم.خودت یکم فکر کن میفهمی.
بیت چهارم:مشخصه دیگه موسم بهار ومولوی بیقرار شده.
بیت پنجم:خداوکیلی سخته..
بیت ششم:یعنی این هوا دم اوست.دم وبازدم.چگونه از این هوا؛هوایی نشم به یادش نیفتم؟و پیچش موی او منو بسمت خودش میکشه.برداشتم از این بیت اینه:وقتی باد میوزد واین علف هارو کج ومج میکنه بیاد یارم وزلفش میفتم شایدم خداوند معشوقش باشه که باد را به نفس او تشبیه کرده
بیت هفتم:نمیدونم.مطمعنم هیچ کس هم نمیدونه.

جالب معنی کردی.
البته همانطور که گفتی باید از یه استاد ادبیات پرسید . چون اکثر اشعار مولانا به تفسیر نیاز داره و چون زمان زیادی از تحصیلاتم میگذره به استاد ادبیات دسترسی ندارم. اما باز هم سرچ می کنم ببینم به کجا میرسم. خیلی برام جالب بود و بدجوری کنجکاو شدم.
ممنون

نیره جمعه 7 آذر 1393 ساعت 19:11 http://naseri-n.blogfa.com

پیشرفت جامعه های بشری در مسیر تاریخ بر اساس یادآوری و پندآموزی کردار و رفتار گذشتگان و نگریستن به سرانجام آنها بوده است بنابر این مراد از تفسیر تاریخ و کنکاش در احوال پیشینیان پند گرفتن از سرگذشت آنان است . تاریخ روشنی بخش مسیر رسایی انسانهاست و آنان را در رسیدن به منزل مقصود یاری می کند.

« بندگان خدا گردش روزگار برای افراد حاضر به همان شکلی است که برای گذشتگان جریان داشت ، همیشه مسیر یکسان است هر فرد یا ملتی کردار خویش را به طور کامل درو میکند . نه روزهای پشت کرده باز می گردد نه زمان موجود برای همیشه پایدار می ماند فرصت را باید گرانمایه شمرد ،گذشته را به عنوان راهی سپرده - اما نه فراموش شده - برداشت کرد ، به حال مغرور نشد و فریب حاضر را نخورد باید هشیار بود و نیکو دریافت که حرکت های بعدی جهان از روی پشت سر گذاشتن شب ها و روزها ، انجمن ها و افراد ، آمدن ورفتن همانند سیر نخستین آن می باشد.»

هیچکس نمی تواند همفکر کسی باشد خداوند انسانها را با اندیشه های گوناگون آفریده تنها باید بر راستی های تاریخ تکیه کرد و از آنان درسهای بیشماری گرفت . نه کسی را خواستیم بالا ببریم نه ستم کسی را پذیرفته ایم . همه دین ها جای خود گرامی اند و برای آنان ارزش می گذاریم نه ستم های تاریخ را می پذیریم نه رفتار زشت گذشتگان را قبول داریم ما همگی به تاریخ خواهیم پیوست و باید نسلی باشیم که از ما به نیکی یاد کنند . هیچ جامعه ای تاکنون نبوده که کاملن عدالت و راستی را برقرار کرده باشد هر دورانی نشیب و فراز خود را داشته هم خوبی داشته هم بدی . دوران ما هم همین گونه است . براستی اگر عدالت علی (ع) پیاده می شد هیچ ناسازگاری بین مردم بوجود نمی آمد . این هدف مسلمانان باید باشد که تاریخ و رویدادهای آن و پل زدن به گذشته برای درس گرفتن من و توست . ملتی سرافراز خواهد بود که بر سر دوراهی ها درنگ کرده و با چشم باز راه درست را انتخاب کند و نیندیشیده گام در راهی بی سرانجام نگذارد تا ما هم به سرانجام بد آنان گرفتار نشویم .
درود بر همه فداکاران راه ایران

درود بر همه فداکاران راه ایران

سپهر جمعه 7 آذر 1393 ساعت 14:32

میدونستی بزرگترین شاعران ما اصلا رشته تحصیلیشون ادبیات نبوده؟؟من یه شعر از مولوی بنویسم واقعا معنیش را نمیدونم ازهرکسم میپرسم نمیدونه امیدوارم شما بتونی کمکم کنی خانم فریناز
عف عف عف همی زند اشتر من زتف تفی
وع وع وع همی کند حاسدم از شلقلقی
قوقوقوی بلبلان نعره همی زند مرا
قم قم قم شب غمان تا به صبوح ساققی
تن تن تن ز زهره ام پرده همی زند نوا
دف دف دف از این طرب پرده درد ز رق رقی
گل گل گل شکفتو من بلبل بینوا شدم
غل غل غل همی زنم در چمنش زوق وقی
جم جم جم زجام جم جمجمه مرانوا
کف کف کف مرا مده در ظلم عشقشقی
دم دم دم همی دهد چون دهلم هوای او
خم خم خم کمند او میکشدم که عاشقی
دودودو چوگوی شو در غم صولجان او
می می می رسد تورا جم جم جام حق حقی
حق حق حق همی زند فایض نور شمس دین
دق دق دق به خودمنه حرف خرد که دق دقی

درود
من دکترای ادبیات ندارم و آشنایی اندکی با شعرهای مولانا دارم و تو خوب میدانی که شعرهای مولانا نیاز به تفسیر داره اما تا آنجایی که
جستجو کردم به مطلبی از رضا براهنی بر خوردم که برایت می نویسم:
وقتی که این شعر را می خوانیم، اولین چیزی که به ذهنمان می رسد اینست که کافی بود شاعر یک گل بگوید ولی سه تا میگوید، کافی بود که یک جم بگوید ولی چند تا میگوید. اینها را که نگاه می کنیم می بینیم که فضای سومی در زبان وجود دارد که کاشف آن به طور کلی اول منوچهری ست و به دنبالش مولوی. این فضا را، می توان گفت، که حافظ به این صورت درک نکرده. اما به این معنی نیست که حافظ هم آن فضای سوم خود را ندارد. به دلیل اینکه در شعر زبان علاوه بر اینکه معانی را بیان می کند برمی گردد تفسیری می دهد که این تفسیر معانی نیست، بلکه تفسیر ساختار زبان است و زبان بودنِ خود زبان را به رخ می کشد. این حوزه ی سوم زبان است. به همین دلیل است که وقتی شعر را می خوانیم در بعضی شعرها این فضا هست. گاهی کلمات معنی دارند و گاهی کلمات بی معنی به نظر می رسند و تکرار آن کلمات بی معنی فضای دیگری ایجاد میکند و این فضا تاثیر دیگری، علاوه بر صورت زبانی زبان و صورت معنایی زبان بر ذهن آدم می گذارد.

اما به معنی شعر برخورد نکردم . شما چه معنی برداشت می کنین؟

سپهر جمعه 7 آذر 1393 ساعت 12:56

انشالله بهمراه خانم نیره با لطفعلی خان زند محشور بشید.
گفتم شاید سطح سوادتون بالا باشه بتونید بامن بحث کنید.
البته برای خودم ناراحتم چون هیچکس همفکر من نیست.
رشته تحصیلیتون چی بوده شما؟ اهل کدام شهرید؟
من شیرازیم.رشته تحصیلیم هم برق.
می خور که شیخ وحافظ ومفتی ومحتسب...
چون نیک بنگری همه تزویر میکنند
انقدر این خان وخانزاده ها را نبرید بالا.هیچی نبودند.یه سری شکم گنده زنباز خوش گذرون پولدار غارتگر ظالم.

جناب سپهر بد صحبت می کنی و طرز فکر دیگران را اشتباه میدانی و فکر هم نمی کنی که ممکنه تو اشتباه کنی. هرچی تو میگی درست و مستنده و هر چی ما میگیم بی اساسه!!!
ما بیسوادیم تو خیلی سرت میشه.
اصلاً معلوم نیست که حرف حسابت چیه !!! ادبیات ما بد ! گذشتگان ما بد ! فقط شما خوبی و اعراب ویرانگر زمان خلفا .
من سعیم این بود که با احترام رفتار کنم اما شما بد حرف می زنی.دست به خودویرانگری نزن. بعدها پشیمان خواهی شد.
من لیسانس ادبیات فارسی هستم و اهل تهرانم . ببخشید که سوادم در حد شما نیست

نیره جمعه 7 آذر 1393 ساعت 10:21 http://naseri-n.blogfa.com

درود بر فریناز ادب دوست عزیزم
محفلت همیشه شاعرانه
چقدر دوست داریم در محفل شاعرانه ات ایمان ، راستی و درستی را بیاموزییم و از دروغ و ریا و نیرنگ به دور باشیم

سپاس

ممنون عزیزم.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.