پنج گنج

پنج گنج

مروری بر پنج گنج نظامی اثر شاعر بلند آوازه ایرانی.
پنج گنج

پنج گنج

مروری بر پنج گنج نظامی اثر شاعر بلند آوازه ایرانی.

مقالت پنجم در وصف پیری و اختلاف احوال آدمی

روز خوش عمر به شبخوش رسید
خاک به باد آب به آتش رسید
صبح برآمد چه شوی مست خواب
کز سر دیوار گذشت آفتاب

بگذر از این پی که جهانگیریست
حکم جوانی مکن این پیریست
خشک شد آندل که زغم ریش بود
کان نمکش نیست کزین پیش بود

شیفته شد عقل و تبه گشت رای
آبله شد دست و ز من گشت پای
با تو زمین را سر بخشایشست
پای فروکش گه آسایشست

نیست درین پاکی و آلودگی
خوشتر از آسودگی آسودگی
چشمه مهتاب تو سردی گرفت
لاله سیراب تو زردی گرفت

موی به مویت ز حبش تا طراز
تازی و ترک آمده در ترکتاز
پیر دو موئی که شب و روز تست
روز جوانی ادب‌آموز تست

کز تو جوانتر به جهان چند بود
خود نشود پیر درین بند بود
پره گل باد خزانیش برد
آمد پیری و جوانیش برد

غیب جوانی نپذیرفته‌اند
پیری و صد عیب، چنین گفته‌اند
دولت اگر دولت جمشیدیست
موی سپید آیت نومیدیست

موی سپید از اجل آرد پیام
پشت خم از مرگ رساند سلام
ملک جوانی و نکوئی کراست
نیست مرا یارب گوئی کراست

رفت جوانی به تغافل به سر
جای دریغست دریغی بخور
گم شده هر که چو یوسف بود
گم شدنش جای تأسف بود

فارغی از قدر جوانی که چیست
تا نشوی پیر ندانی که چیست
شاهد باغست درخت جوان
پیر شود بشکندش باغبان

گرچه جوانی همه خود آتشست
پیری تلخست و جوانی خوشست
شاخ‌تر از بهر گل نوبرست
هیزم خشک از پی خاکسترست

موی سیه غالیه سر بود
سنگ سیه صیرفی زر بود
عهد جوانی بسر آمد مخسب
شب شد و اینک سحر آمد مخسب

آتش طبع تو چو کافور خورد
مشک ترا طبع چو کافور کرد
چونکه هوا سرد شود یکدو ماه
برف سپید آورد ابر سیاه

گازری از رنگرزی دور نیست
کلبه خورشید و مسیحا یکیست
گازر کاری صفت آب شد
رنگرزی پیشه مهتاب شد

رنگ خرست این کره لاجورد
عیسی ازان رنگرزی پیشه کرد
تا پی ازین رنگی و رومی تراست
داغ جهولی و ظلومی تراست

در کمر کوه ز خوی دو رنگ
پشت بریده است میان پلنگ
تا چو عروسان درخت از قیاس
گاه قصب پوشی و گاهی پلاس

داری از این خوی مخالف بسیچ
گرمی و صد جبه و سردی و هیچ
آن خور و آن پوش چو شیر و پلنگ
کاوری آنرا همه ساله به چنگ

تا شکمی نان و دمی آب هست
کفچه مکن بر سر هر کاسه دست
نان اگر آتش ننشاند ز تو
آب و گیا را که ستاند ز تو

زانکه زنی نان کسان را صلا
به که خوری چون خر عیسی گیا
آتش این خاک خم باد کرد
نان ندهد تا نبرد آب مرد

گر نه درین دخمه زندانیان
بی تبشست آتش روحانیان
گرگ دمی یوسف جانش چراست
شیر دلی گربه خوانش چراست

از پی مشتی جو گندم نمای
دانه دل چون جو و گندم مسای
نانخورش از سینه خود کن چو آب
وز دل خود ساز چو آتش کباب

خاک خور و نان بخیلان مخور
خاک نه‌ای زخم ذلیلان مخور
بر دل و دستت همه خاری بزن
تن مزن و دست به کاری بزن

به که بکاری بکنی دستخوش

تا نشوی پیش کسان دستکش

 

 

طراز=نام شهریست


ترکتاز=غارتگری


غالیه=مشک و عنبر


گازر=رنگرز


قصب=جامه کتان


بسیج=آهنگ



نظرات 15 + ارسال نظر
محمود یکشنبه 14 دی 1393 ساعت 17:04 http://satpars.blogfa.com

اگه زندگی صد دلیل برای گریه کردن
به تو نشان میدهد تو هزار دلیل برای
خندیدن به او نشان بده...

زادچهر یکشنبه 14 دی 1393 ساعت 10:58 http://www.shahrigarieiran.blogfa.com

سلام و درود های های فراوان فریناز بانو

خوب هستین ؟
کم پیدایین؟
دیگه دعوتم نمیکنید برای خوندن این سروده های زیبا که جان بخشنداما من اومدم دعوتتون کنم به بازدید از وبلاگ جدیدم که مرتبط با شغلم هست

خوشحال میشم در صورت نیاز کمکتون کنم
منتظرتونم.

آدرس وبلاگ جدیدم

kargozaraneshayeste.persianblog.ir

ممنون. خدمت میرسم.

ارتیاس پنج‌شنبه 11 دی 1393 ساعت 15:57 http://artiyas1986.mihanblog.com

بگذارید این وطن دوباره وطن شود
بگذارید دوباره همان رویایی شود که بود.
بگذارید پیشاهنگ دشت شود
و در آن جا که آزاد است منزلگاهی بجوید.
این وطن هرگز برای من وطن نبود.
بگذارید این وطن رویایی باشد که رویاپروران در رویای خویش داشته اند.
بگذارید سرزمین بزرگ و پرتوان عشق شود
سرزمینی که در آن، نه شاهان بتوانند بی اعتنایی نشان دهند نه ستمگران اسبابچینی کنند
تا هر انسانی را، آن که برتر از اوست از پا درآورد.
این وطن هرگز برای من وطن نبود.
آه، بگذارید سرزمین من سرزمینی شود که در آن، آزادی را با تاج گل ساخته گی وطن پرستی نمی آرایند.

م. فرهمند چهارشنبه 10 دی 1393 ساعت 23:39 http://2500aryaie.blogfa.com/

سلام بانو.
یک درخواست دارم ؛ و اینکه نمیشه این اشعار بصورت نثر بگذاری تا مخاطبین بهتر با معنا و مفهوم آن آشنا شوند.
البته یک پیشنهاد بانو !!!!!!!
سرفراز باشی و سربلند.

درود بر شما دوست گرامی من
از اول همین قصد را داشتم اما به این نتیجه رسیدم که داستانهای بلند مانند خسرو وشیرین و لیلی و مجنون را به نثر درآورم و برای مخزن الاسرار تنها به گذاشتن معنی کلمات سخت اکتفا کنم.
ممنون از همراهی و نظرات مفیدت.

نیره چهارشنبه 10 دی 1393 ساعت 19:22 http://naseri-n.blogfa.com

شاد کردن قلبی با یک عمل، بهتر از هزاران از سر است که به نیایش خم شده باشد.

الی چهارشنبه 10 دی 1393 ساعت 12:03 http://pastelgachi.blogfa.com

ممنون از عطر حضورت

سپاس.

chefnegin چهارشنبه 10 دی 1393 ساعت 12:02 http://www.chefnegin.com

عالی بود عزیزم. لذت بردم

ممنون نگین جان.

نیره یکشنبه 7 دی 1393 ساعت 17:25

♥ *♪ * ₰ * ♥ * ★ * ♦ * ♥ * ♫ *♠ *♣ * ☼ * ♥
در انتظارم روز دوباره ورق بخورد شب بیاید سبکبال خود را

در رویایی که هیچ وقت به آن نخواهم رسید غرق کنم * * *
♥ *♪ * ₰ * ♥ * ★ * ♦ * ♥ * ♫ *♠ *♣ * ☼ * ♥

سورنا یکشنبه 7 دی 1393 ساعت 14:53

سلام فریناز عزیز

درود بر سورنای گرامی.

نیره جمعه 5 دی 1393 ساعت 12:17

بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن، عادت کم حوصله هاست

همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پرزدن چلچله هاست

بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

باز می پرسمت از مساله ی دوری و عشق
و سکوت تو جواب همه ی مساله هاست

نیره جمعه 5 دی 1393 ساعت 12:16 http://naseri-n.blogfa.com

بسیار عالی

درود بر فریناز پرتلاشم

ممنون عزیزم.

سکوت منتظر... جمعه 5 دی 1393 ساعت 04:18 http://KIARASH53.BLOGFA.COM

کنج این کافه ی در بسته ی "دربند"
پشت این وامونده "تجریش" سر راه
میشه جا شه صندوق خاطره از تو
رو دوش مسیرِ بی مردِ پر از آه...53

سکوت منتظر... جمعه 5 دی 1393 ساعت 04:17 http://KIARASH53.BLOGFA.COM

روزگارم این است
دلخوشم باغزلی
تکه ی نان
یا آبی
جمله ی کوتاه
یا که یک شعر نابی
و اگر باز پرسی...
دلخوشم با نفسی
حبه قند
چایی
صحبت اهل دل و
فارغ از همهمه ی دنیایی...
ماه را پهن می کنم زیر پایت
ستاره را سنجاق به مویت
تابستان نگاهم سوت می زند!
من
هنوز و همیشه
بیدار
کویری هستم
دوست دارم
مثل یک کویر نشین
اسبی داشته باشم!
یا که
عاشق یک ستاره
شب که شد
تو در آسمان بدرخشی
مثل دیوانه ها
بتازم
تا جایی که تکلیف شب را
با ستارهاش روشن کنم
بگذار دیگران بگویند
کویر نشین غریب عاشق میشود!
عجیب می میرد!
می بینی؟
حتا نرسیدن به تو هم
داستان پر از رویای خودش را دارد!
یادت باشد
عاشق را نه شب تهدید میکند
نه مرگ
تنها فاصله هست که...
خـسـتـه ام
کـمـی هـم بـیـشـتـر
فـراتـر از تـصـور
سـخـت است بـرایـم تـوصـیـف آن
تـا بـه حـال نـمـیـدانـم
دیـده ای درمـانـدگـی و بـی قـراری هـا را یـا نـه؟
بـغـض فـرو خـورده در گـلـو
بـهـانـه گـیـری هـای دل بـی قـرار را
و یـا
غـم نـهـفـتـه در نـگـاهـی
کـه بـاور کن
هـیـچ یک از ایـن ها دیـدن نـدارد
چنیـن اسـت ایـن روزهـای مـن...

سکوت منتظر... جمعه 5 دی 1393 ساعت 04:14

ای که داری سینه چون آیینه پاک
گنج ها داری تو در این آب و خاک
تا جهانی خیره بر فرهنگ توست
گر به پاسش دل نبندی ننگ توست

سکوت منتظر... جمعه 5 دی 1393 ساعت 04:14

روی دیوار
روی سایه ای به جا مانده
چشم می کشم...
و لبی که بخندد به همه انتظار
خانه ی من
همین دیوار است
و تکه ذغالی که خط می کشد...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.