-
اطلاعیه فروش کتاب
چهارشنبه 29 فروردین 1397 10:50
داستان های شاهنامه فردوسی به نثر امروزی شامل کل داستان های شاهنامه فردوسی نویسنده: فریناز جلالی ۴۵۴ صفحه قطع وزیری قیمت کتاب (۵۰۰۰۰تومان)بعلاوه هزینه پست یا پیک داستان خسرو و شیرین به نثر امروزی نویسنده: فریناز جلالی ۶۸ صفحه قطع رقعی قیمت کتاب(۱۰۰۰۰تومان) بعلاوه هزینه پست یا پیک نام و نام فامیل و شماره موبایل و آدرس و...
-
بر تخت نشستن خسرو به مدائن بار دوم
جمعه 8 مرداد 1395 12:00
چو سر بر کرد ماه از برج ماهی مه پرویز شد در برج شاهی ز ثورش زهره وز خرچنگ برجیس سعادت داده از تثلیث و تسدیس ز پرگار حمل خورشید منظور بدلو اندر فکنده بر زحل نور عطارد کرده ز اول خط جوزا سوی مریخ شیرافکن تماشا ذنب مریخ را میکرده در کاس شده چشم زحل هم کاسه راس بدین طالع کز او پیروز شد بخت ملک بنشست بر پیروزه گون تخت بر...
-
جنگ خسرو با بهرام و گریختن بهرام
جمعه 1 مرداد 1395 14:00
چو روزی چند شاه آنجا طرب کرد به یاری خواستن لشگر طلب کرد سپاهی داد قیصر بیشمارش به زر چون زر مهیا کرد کارش ز بس لشگر که بر خسرو شد انبوه روان شد روی هامون کوه در کوه چو کوه آهنین از جای جنبید زمین گفتی که سر تا پای جنبید چهل پنجه هزاران مرد کاری گزین کرد از یلان کار زاری شبیخون کرد و آمد سوی بهرام زره را جامه کرد و...
-
رفتن خسرو از پیش شیرین و رفتن به روم و پیوند با مریم
جمعه 25 تیر 1395 12:00
ملک را گرم کرد آن آتش تیز چنانک از خشم شد بر پشت شبدیز به تندی گفت من رفتم شبت خوش گرم دریا به پیش آید گر آتش خدا داند کز آتش بر نگردم ز دریا نیز موئی تر نگردم چه پنداری که خواهم خفت ازین پس به ترک خواب خواهم گفت ازین پس زمین را پیل بالا کند خواهم دبه دریای پیل افکند خواهم شوم چون پیل و نارم سر به بالین نه پیلی کو بود...
-
پاسخ شیرین به خسرو
جمعه 18 تیر 1395 12:00
شکر لب گفت از این زنهار خواری پشیمان شو مکن بیزینهاری که شه را بد بود زنهار خوردن بد آمد در جهان بد کار کردن مجوی آبی که آبم را بریزد مخواه آن کام کز من برنخیزد کزین مقصود بیمقصود گردم تو آتش گشتهای من عود گردم مرا بیعشق دل خود مهربان بود چو عشق آمد فسرده چون توان بود گر از بازار عشق اندازه گیرم بتو هر دم نشاطی...
-
درخواست خسرو از شیرین
جمعه 11 تیر 1395 12:00
شبی از جمله شبهای بهاری سعادت رخ نمود و بخت یاری شده شب روشن از مهتاب چون روز قدح برداشته ماه شبافروز در آن مهتاب روشنتر ز خورشید شده باده روان در سایه بید صفیر مرغ و نوشانوش ساقی ز دلها برده اندوه فراقی شمامه با شمایل راز میگفت صبا تفسیر آیت باز میگفت سهی سروی روان بر هر کناری زهر سروی شکفته نوبهاری یکی بر جای...
-
افسانهسرائی خسرو و شیرین
جمعه 4 تیر 1395 12:00
سخن چون بر لب شیرین گذر کرد هوا پر مشک و صحرا پر شکر کرد ز شرم اندر زمین میدید و میگفت که دل بیعشق بود و یار بیجفت چو شاپور آمد اندر چاره کار دلم را پاره کرد آن پاره کار قضای عشق اگرچه سر نبشته است مرا این سر نبشت او در نبشت است چو سر رشته سوی این نقش زیباست ز سرخی نقش رویم نقش دیباست مراکز دست خسرو نقل و جام است...
-
افسانهسرائی دختران و شاپور
جمعه 28 خرداد 1395 12:00
فرنگیس اولین مرکب روان کرد که دولت در زمین گنجی نهان کرد از آن دولت فریدونی خبر داشت زمین را باز کرد آن گنج برداشت سهیل سیمتن گفتا تذروی به بازی بود در پائین سروی فرود آمد یکی شاهین به شبگیر تذرو نازنین را کرد نخجیر عجبنوش شکر پاسخ چنین گفت که عنبر بو گلی در باغ بشگفت بهشتی مرغی آمد سوی گلزار ربود آن عنبرین گل را به...
-
افسانه گفتن خسرو و شیرین و شاپور و دختران
جمعه 21 خرداد 1395 12:00
فرو زنده شبی روشنتر از روز جهان روشن به مهتاب شبافروز شبی باد مسیحا در دماغش نه آن بادی که بنشاند چراغش ز تاریکی در آن شب یک نشان بود که آب زندگی دروی نهان بود سوادی نه بر آن شبگون عماری جز آن عصمت که باشد پردهداری صبا گرد از جبین جان زدوده ستاره صبح را دندان نموده شبی بود از در مقصود جوئی مراد آن شب ز مادر زاد گوئی...
-
شیرکشتن خسرو در بزمگاه
جمعه 14 خرداد 1395 12:00
ملک عزم تماشا کرد روزی نظرگاهش چو شیرین دل فروزی کسی را کان چنان دلخواه باشد همه جائی تماشا گاه باشد ز سبزه یافتند آرامگاهی که جز سوسن نرست از وی گیاهی در آن صحن بهشتی جای کردند ملک را بارگه بر پای کردند کنیزان و غلامان گرد خرگاه ثریاوار گرد خرمن ماه نشسته خسرو و شیرین به یک جای ز دور آویخته دوری به یک پای صراحیهای...
-
صفت بهار و عیش خسرو و شیرین
جمعه 7 خرداد 1395 12:00
چو پیر سبز پوش آسمانی ز سبزه بر کشد بیخ جوانی جوانان را و پیران را دگر بار به سرسبزی در آرد سرخ گلزار گل از گل تخت کاوسی بر آرد بنفشه پر طاوسی بر آرد بسا مرغا که عشق آوازه گردد بسا عشق کهن کان تازه گردد چو خرم شد به شیرین جان خسرو جهان میکرد عهد خرمی نو چو از خرم بهار و خرمی دوست به گلها بر درید از خرمی پوست گل از...
-
چوگان باختن خسرو با شیرین
جمعه 31 اردیبهشت 1395 12:00
دگر روزینه کز صبح جهان تاب طلی شد لعلی بر لولوی خوشاب یزک داری ز لشکرگاه خورشید عنان افکند بر برجیس و ناهید همان یک شخص را کین ساز کرده همان انجمگری آغاز کرده چو شیر ماده آن هفتاد دختر سوی شیرین شدند آشوب در سر به مردی هر یکی اسفندیاری به تیر انداختن رستم سواری به چوگان خود چنان چالاک بودند که گوی از چنبر گردون...
-
اندرز و سوگند دادن مهین بانو شیرین را
جمعه 24 اردیبهشت 1395 12:00
چو دهقان دانه در گل پاک ریزد ز گل گر دانه خیزد پاک خیزد چو گوهر پاک دارد مردم پاک کی آلوده شود در دامن خاک مهین بانو که پاکی در گهر داشت ز حال خسرو و شیرین خبر داشت در اندیشید ازان دو یار دلکش که چون سازد بهم خاشاک و آتش به شیرین گفت کای فرزانه فرزند نه بر من بر همه خوبان خداوند یکی ناز تو و صد ملک شاهی یکی موی تو وز...
-
به هم رسیدن خسرو و شیرین در شکارگاه
جمعه 17 اردیبهشت 1395 12:00
چنین گوید جهان دیده سخنگوی که چون میشد در آن صحرا جهان جوی شکاری چون شکر میزد ز هر سو بر آمد گرد شیرین از دگر سو که با یاران جماش آن دلافروز به عزم صید بیرون آمد آن روز دو صیدافکن به یکجا باز خوردند به صید یکدیگر پرواز کردند دو تیر انداز چون سرو جوانه ز بهر یکدیگر کرده نشانه دو یار از عشق خود مخمور مانده به عشق...
-
گریختن خسرو از بهرام چوبین
جمعه 10 اردیبهشت 1395 12:00
کلید رای فتح آمد پدید است که رای آهنین زرین کلید است ز صد شمشیر زن رای قوی به ز صد قالب کلاه خسروی به برایی لشگری را بشکنی پشت به شمشیری یکی تا ده توان کشت چو آگه گشت بهرام قوی رای که خسرو شد جهان را کارفرمای سرش سودای تاج خسروی داشت بدست آورد چون رای قوی داشت دگر کاین تهمتش بر طبع ره کرد که خسرو چشم هرمز را تبه کرد...
-
باز آوردن شاپور شیرین را پیش مهین بانو
جمعه 3 اردیبهشت 1395 12:00
چو شیرین را ز قصر آورد شاپور ملک را یافت از میعاد گه دور فرود آوردش از گلگون رهوار به گلزار مهین بانو دگر بار چمن را سرو داد و روضه را حور فلک را آفتاب و دیده را نور پرستاران و نزدیکان و خویشان که بودند از پی شیرین پریشان چو دیدندش زمین را بوسه دادند زمین گشتند و در پایش فتادند بسی شکر و بسی شکرانه کردند جهانی وقف آتش...
-
بر تخت نشستن خسرو بجای پدر
جمعه 27 فروردین 1395 12:00
چو شد معلوم کز حکم الهی به هرمز برتبه شد پادشاهی به فرختر زمان شاه جوانبخت بدارالملک خود شد بر سر تخت دلش گر چه به شیرین مبتلا بود به ترک مملکت گفتن خطا بود ز یک سو ملک را بر کار میداشت ز دیگر سو نظر بر یار میداشت جهان را از عمارت داد یاری ولایت را ز فتنه رستگاری ز بس کافتادگان را داد میداد جهان را عدل نوشروان شد...
-
آگاهی خسرو از مرگ پدر
جمعه 20 فروردین 1395 12:00
نشسته شاه روزی نیم هشیار به امیدی که گردد بخت بیدار در آمد قاصدی از ره به تعجیل ز هندوستان حکایت کرد با پیل مژه چون کاس چینی نم گرفته میان چون موی زنگی خم گرفته به خط چین و زنگ آورد منشور که شاه چین و زنگ از تخت شد دور گشاد این ترک خو چرخ کیانی ز هندوی دو چشمش پاسبانی دو مرواریدش از مینا بریدند به جای رشته در سوزن...
-
رفتن شاپور دیگر بار به طلب شیرین
جمعه 13 فروردین 1395 12:00
خوشا ملکا که ملک زندگانی است بها روزا که آن روز جوانی است نه هست از زندگی خوشتر شماری نه از روز جوانی روزگاری جهان خسرو که سالار جهان بود جوان بود و عجب خوشدل جوان بود نخوردی بیغنا یک جرعه باده نه بیمطرب شدی طبعش گشاده مغنی را که پارنجی ندادی به هر دستان کم از گنجی ندادی به عشرت بود روزی باده در دست مهین بانو در آمد...
-
مجلس بزم خسرو و باز آمدن شاپور
جمعه 6 فروردین 1395 12:00
یکی شب از شب نوروز خوشتر چه شب کز روز عید اندوه کشتر سماع خرگهی در خرگه شاه ندیمی چند موزون طبع و دلخواه مقالتهای حکمت باز کرده سخنهای مضاحک ساز کرده به گرداگرد خرگاه کیانی فرو هشته نمدهای الانی دمه بردر کشیده تیغ فولاد سر نامحرمان را داده بر باد درون خرگه از بوی خجسته بخور عود و عنبر کله بسته نبید خوشگوار و عشرت...
-
رسیدن خسرو به ارمن نزد مهین بانو
جمعه 28 اسفند 1394 12:00
چو خسرو دور شد زان چشمه آب ز چشم آب ریزش دور شد خواب به هر منزل کز آنجا دورتر گشت ز نومیدی دلش رنجورتر گشت دگر ره شادمان میشد به امید که برنامد هنوز از کوه خورشید چو من زین ره به مشرق میشتابم مگر خورشید روشن را بیابم چو گل بر مرز کوهستان گذر کرد نسیمش مرزبانان را خبر کرد عملداران برابر میدویدند زر و دیبا به خدمت...
-
ترتیب کردن کوشک برای شیرین
جمعه 21 اسفند 1394 12:00
چو شیرین در مداین مهد بگشاد ز شیرین لب طبقها شهد بگشاد پس از ماهی کز آسایش اثر یافت ز بیرون رفتن خسرو خبر یافت که از بیم پدر شد سوی نخجیر وز آنجا سوی ارمن کرد تدبیر بدرد آمد دلش زان بیدوائی که کارش داشت الحق بینوائی چنین تا مدتی در خانه میبود ز بیصبری دلش دیوانه میبود حقیقت شد ورا کان یک سواره که میکرد اندرو...
-
رسیدن شیرین به مشگوی خسرو در مداین
جمعه 14 اسفند 1394 12:00
فلک چون کار سازیها نماید نخست از پرده بازیها نماید به دهقانی چو گنجی داد خواهد نخست از رنج بردش یاد خواهد اگر خار و خسک در ره نماند گل و شمشاد را قیمت که داند بباید داغ دوری روزکی چند پس از دوری خوش آید مهر و پیوند چو شیرین از بر خسرو جدا شد ز نزدیکی به دوری مبتلا شد به پرسش پرسش از درگاه پرویز به مشگوی مداین راند...
-
دیدن خسرو شیرین را در چشمه سار
جمعه 7 اسفند 1394 12:00
سخن گوینده پیر پارسی خوان چنین گفت از ملوک پارسی دان که چون خسرو به ارمن کس فرستاد به پرسش کردن آن سرو آزاد شب و روز انتظار یار میداشت امید وعده دیدار میداشت به شام و صبح اندر خدمت شاه کمر میبست چون خورشید و چون ماه چو تخت آرای شد طرف کلاهش ز شادی تاج سر میخواند شاهش گرامی بود بر چشم جهاندار چنین تا چشم زخم افتاد...
-
گریختن شیرین از نزد مهین بانو به مداین
جمعه 30 بهمن 1394 12:00
چو برزد بامدادان خازن چین به درج گوهرین بر قفل زرین برون آمد ز درج آن نقش چینی شدن را کرده با خود نقش بینی بتان چین به خدمت سر نهادند بسان سرو بر پای ایستادند چو شیرین دید روی مهربانان به چربی گفت با شیرین زبانان که بسمالله به صحرا میخرامم مگر بسمل شود مرغی به دامم بتان از سر سراغج باز کردند دگرگون خدمتش را ساز...
-
پیدا شدن شاپور
جمعه 23 بهمن 1394 12:00
برآمد ناگه مرغ فسون ساز به آیین مغان بنمود پرواز چو شیرین دید در سیمای شاپور نشان آشنائی دادش از دور به شاپور آن ظن او را بد نیفتاد رقم زد گرچه بر کاغذ نیفتد اشارت کرد کان مغ را بخوانید وزین در قصهای با او برانید مگر داند که این صورت چه نامست چه آیین دارد و جایش کدامست پرستاران به رفتن راه رفتند به کهبد حال صورت باز...
-
نمودن شاپور صورت خسرو را بار سوم
جمعه 16 بهمن 1394 12:00
شباهنگام کاین عنقای فرتوت شکم پر کرد ازین یک دانه یاقوت به دشت انجرک آرام کردند بنوشانوش میدر جام کردند در آن صحرا فرو خفتند سرمست ریاحین زیر پای و باده بر دست چو روز از دامن شب سر برآورد زمانه تاج زرین بر سر آورد بر آن پیروزه تخت آن تاجداران رها کردند می بر جرعه خواران وز آنجا تا در دیر پری سوز پریدند آن پریرویان به...
-
نمودن شاپور صورت خسرو را بار دوم
جمعه 9 بهمن 1394 12:00
چو بر زد بامدادن بور گلرنگ غبار آتشین از نعل بر سنگ گشاد از گنج در هر کنج رازی چو دریا گشت هر کوهی طرازی دگر ره بود پیشین رفته شاپور به پیش آهنگ آن بکران چون حور همان تمثال اول ساز کرده همان کاغذ برابر باز کرده رسیدند آن بتان با دلنوازی بر آن سبزه چو گل کردند بازی زده بر ماه خنده بر قصب راه پرند آن قصب پوشان چون ماه...
-
نمودن شاپور صورت خسرو را بار اول
جمعه 2 بهمن 1394 12:00
چو مشگین جعد شب را شانه کردند چراغ روز را پروانه کردند به زیر تختهنرد آبنوسی نهان شد کعبتین سندروسی بر آمد مشتری منشور بر دست که شاه از بند و شاپور از بلا رست در آن دیر کهن فرزانه شاپور فرو آسود کز ره بود رنجور درستی خواست از پیران آن دیر که بودند آگه از چرخ کهن سیر که فردا جای آن خوبان کدامست کدامین آب و سبزیشان...
-
رفتن شاپور در ارمن به طلب شیرین
جمعه 25 دی 1394 12:00
زمین بوسید شاپور سخندان که دایم باد خسرو شاد و خندان به چشم نیک بینادش نکوخواه مبادا چشم بد را سوی او راه چو بر شاه آفرین کرد آن هنرمند جوابش داد کی گیتی خداوند چو من نقش قلم را در کشم رنگ کشد مانی قلم در نقش ارژنگ بجنبد شخص کو را من کنم سر بپرد مرغ کو را من کنم پر مدار از هیچ گونه گرد بر دل که باشد گرد بر دل درد بر...