خداوندا در توفیق بگشای
نظامی را ره تحقیق بنمای
دلی ده کو یقینت را بشاید
زبانی کافرینت را سراید
مده ناخوب را بر خاطرم راه
بدار از ناپسندم دست کوتاه
درونم را به نور خود برافروز
زبانم را ثنای خود در آموز
به داودی دلم را تازه گردان
زبورم را بلند آوازه گردان
عروسی را که پروردم به جانش
مبارک روی گردان در جهانش
چنان کز خواندنش فرخ شود رای
ز مشک افشاندش خلخ شود جای
سوادش دیده را پر نور دارد
سماعش مغز را معمور دارد
مفرح نامهٔ دلهاش خوانند
کلید بند مشکل هاش دانند
معانی را بدو ده سربلندی
سعادت را بدو کن نقشبندی
به چشم شاه شیرین کن جمالش
که خود بر نام شیرینست فالش
نسیمی از عنایت یار او کن
ز فیضت قطرهای در کار او کن
چو فیاض عنایت کرد یاریبیارای کان معنی تا چه داری
سوادش = سیاهی . آگاهیهای علمی
سماع = وحد و سرور و پایکوبی
معمور = آباد شده
فیاض = بسیار بخشنده
کان = معدن
گیسوانت زیر باران،عطــر گندمزار… فکــرش را بکن!


با تو آدم مست باشد، تا سحر بیدار… فکرش را بکن!
در تراس خانه رویارو شوی با عشق بعـد از سالها
بوسه و گریه،شکوه لحظهی دیدار… فکرش را بکن!
سایهها در هم گــره، نور ملایـــم، استکان مشترک
خنده خنده پر شود خالی شود هربار… فکرش را بکن!
ابـــر باشم تا کـــه ماه نقـــرهای را در تنــم پنهــان کنم
دوست دارد دورِ هر گنجی بچرخد مار… فکرش را بکن!
خانهی خشتی، قدیمی، قل قل قلیان، گرامافون، قمر
تکیـه بر پشتــی زده یار و صدای تار… فکرش را بکن!
از سمــاور دستهایت چای و از ایوان لبانت قند را…
بعد هم سیگار و هی سیگار و هی سیگار… فکرش را بکن!
اضطراب زنگ، رفتم وا کنم در را، کـــه پرتم میکنند
سایهها در تونلی باریک و سرد و تار… فکرش را بکن!
ناگهان دیوانهخانه… ــ وَ پرستاری که شکل تو نبود
قرصها گفتند: دست از خاطرش بردار! فکرش را نکن
گناهانم را دوست دارم!
بیشتر از تمام کار های خوبی که کرده ام،
می دانی چرا؟
آنها واقعی ترین انتخاب های من هستند.
"سید علی صالحی"
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع)
با سلام و احترام
وبی سا خته ام برای عاشقانی که مسا فت ها ی دور را برای رسیدن به معشوقشان پیاده طی میکنن در قلبشان خسته گی راهی ندارد چون عطر طمع
وصال بی قرار شان کرده
لطفا فقط ... خاطره شعر حدیث و سلام خودتون برای امام مهربانی ها حضرت علی بن موسی الرضا (ع)
در نظرات فراموش نفرمایید دعوت تون میکنم به یه زیارت انلاین در حرم با صفاش.....
چشم
مدتیست فرهاد در کوه تیشه میزند
صدای تیشه اش سکوت بر هم میزند
عشق شیرین دارد فرهاد،
تیشه بر کوه او میزند
گوش کن شیرین ،چه شیرین میزند !
مینویسد شعری در کوه ،
با تیشه آن را خط میزند
فقط نام شیرین تورا
بین لبانش لب میزند
حال به من گوش کن ای زندگی !
من دلم را فرهاد نامیده ام
مهر وغم دل را عشق شیرین دانسته ام
تنهایی را چون کوه فهمیده ام
نام تورا ای زندگی همیشه شیرین خوانده ام
بگذار تیشه هم گریه ام باشد
و تو ای زندگی !
تیشه را بگیر از فرهاد
شاید که فرهاد خسته باشد
(نیکنام )
درود بر بانوی مهربانیها
قلمت سبز
دستانت توانا
بسیار زیبا
سپاس نیره گرامی