-
صفت شبدیز
جمعه 18 دی 1394 12:00
مهین بانو که آن اقلیم دارد بسی زینگونه زر و سیم دارد بر آخ و ر بسته دارد ره نوردی کز او در تک نیابد باد گردی سبق برده ز وهم فیلسوفان چو مرغابی نترسد زاب طوفان به یک صفرا که بر خورشید رانده فلک را هفت میدان باز مانده به گاه کوه کندن آهنین سم گه دریا بریدن خیز ران دم زمانه گردش و اندیشه رفتار چو شب کارآگه و چون صبح...
-
وصف جمال شیرین
جمعه 11 دی 1394 10:26
پری دختی پری بگذار ماهی به زیر مقنعه صاحب کلاهی شب افروزی چو مهتاب جوانی سیه چشمی چو آب زندگانی کشیده قامتی چون نخل سیمین دو زنگی بر سر نخلش رطب چین ز بس کاورد یاد آن نوش لب را دهان پر آب شکر شد رطب را به مروارید دندانهای چون نور صدف را آب دندان داده از دور دو شکر چون عقیق آب داده دو گیسو چون کمند تاب داده خم گیسوش...
-
حکایت کردن شاپور از شیرین و شبدیز
جمعه 4 دی 1394 12:00
ندیمی خاص بودش نام شاپور جهان گشته ز مغرب تالهاور ز نقاشی به مانی مژده داده به رسامی در اقلیدس گشاده قلم زن چابکی صورتگری چست که بی کلک از خیالش نقش میرست چنان در لطف بودش آبدستی که بر آب از لطافت نقش بستی زمین بوسید پیش تخت پرویز فرو گفت این سخنهای دلاویز که گر فرمان دهد شاه جهانم بگویم صد یک از چیزی که دانم اشارت...
-
خواب دیدن خسرو نیای خود را
جمعه 27 آذر 1394 12:00
چو آمد زلف شب در عطر رسائی به تاریکی فرو شد روشنائی برون آمد ز پرده سحر سازی شش اندازی بجای شیشه بازی به طاعت خانه شد خسرو کمر بست نیایش کرد یزدان را و بنشست به برخورداری آمد خواب نوشین که بر ناخورده بود از خواب دوشین نیای خویشتن را دید در خواب که گفت ای تازه خورشید جهان تاب اگر شد چار مولای عزیزت بشارت میدهم بر چار...
-
شفیع انگیختن خسرو پیش پدر
جمعه 20 آذر 1394 09:43
چو خسرو دید کان خواری بر او رفت به کار خویشتن لختی فرو رفت درستش شد که هرچ او کرد بد کرد پدر پاداش او بر جای خود کرد به سر بر زد ز دست خویشتن دست و زان غم ساعتی از پای ننشست شفیع انگیخت پیران کهن را که نزد شه برند آن سرو بن را مگر شاه آن شفاعت در پذیرد گناه رفته را بر وی نگیرد کفن پوشید و تیغ تیز برداشت جهان فریاد...
-
عشرت خسرو و سیاست کردن هرمز او را
جمعه 13 آذر 1394 12:00
قضا را از قضا یک روز شادان به صحرا رفت خسرو بامدادان تماشا کرد و صید افکند بسیار دهی خرم ز دور آمد پدیدار به گرداگرد آن ده سبزه نو بر آن سبزه بساط افکنده خسرو میسرخ از بساط سبزه میخورد چنین تا پشت بنمود این گل زرد چو خورشید از حصار لاجوردی علم زد بر سر دیوار زردی چو سلطان در هزیمت عود میسوخت علم را میدرید و چتر...
-
آغاز داستان خسرو و شیرین
جمعه 6 آذر 1394 12:00
چنین گفت آن سخن گوی کهن زاد که بودش داستانهای کهن یاد که چون شد ماه کسری در سیاهی به هرمز داد تخت پادشاهی جهان افروز هرمز داد میکرد به داد خود جهان آباد میکرد همان رسم پدر بر جای میداشت دهش بر دست و دین بر پای میداشت نسب را در جهان پیوند میخواست به قربان از خدا فرزند میخواست به چندین نذر و قربانش خداوند نرینه...
-
در سبب نظم کتاب و عذر انگیختن
جمعه 29 آبان 1394 12:00
در آن مدت که من در بسته بودم سخن با آسمان پیوسته بودم گهی برج کواکب میبریدم گهی ستر ملایک میدریدم یگانه دوستی بودم خدائی به صد دل کرده با جان آشنائی تعصب را کمر در بسته چون شیر شده بر من سپر بر خصم شمشیر در دنیا بدانش بند کرده ز دنیا دل بدین خرسند کرده شبی در هم شده چون حلقه زر به نقره نقره زد بر حلقه در درآمد سر...
-
در پژوهش این کتاب
جمعه 22 آبان 1394 12:00
مرا چون هاتف دل دید دمساز بر آورد از رواق همت آواز که بشتاب ای نظامی زود دیرست فلک بد عهد و عالم زود سیرست بهاری نو برآر از چشمه نوش سخن را دست بافی تازه در پوش در این منزل بهمت ساز بردار درین پرده به وقت آواز بردار کمین سازند اگر بیوقت رانی سراندازند اگر بیوقت خوانی زبان بگشای چون گل روزکی چند کز این کردند سوسن را...
-
حکایت
جمعه 15 آبان 1394 12:00
شنیدستم که دولت پیشهای بود که با یوسف رخیش اندیشهای بود چنان در کار آن دلدار دل بست که از تیمار کار خویشتن رست چنان در دل نشاند آن دلستان را که با جانش مسلسل کرد جان را گرش صد باغ بخشیدندی از نور نبردی منت یک خوشه انگور چو دادندی گلی بر دست یارش رخ از شادی شدی چون نوبهارش به حکم آنکه یار او را چو جان بود مدام از...
-
در مدح شاه مظفرالدین قزل ارسلان
جمعه 8 آبان 1394 12:00
سبک باش ای نسیم صبح گاهی تفضل کن بدان فرصت که خواهی زمین را بوسه ده در بزم شاهی که دارد بر ثریا بارگاهی جهانبخش آفتاب هفت کشور که دین و دولت ازوی شد مظفر شه مشرق که مغرب را پناهست قزل شه کافسرش بالای ماهست چو مهدی گر چه شد مغرب وثاقش گذشت از سر حد مشرق یتاقش نگینش گر نهد یک نقش بر موم خراج از چین ستاند جزیت از روم...
-
خطاب زمین بوس
جمعه 1 آبان 1394 12:00
زهی دارنده اورنگ شاهی حوالت گاه تایید الهی پناه سلطنت پشت خلافت ز تیغت تا عدم موئی مسافت فریدون دوم جمشید ثانی غلط گفتم که حشواست این معانی فریدون بود طفلی گاو پرورد تو بالغ دولتی هم شیر و هم مرد ستد جمشید را جان مار ضحاک ترا جان بخشد اژدرهای افلاک گر ایشان داشتندی تخت با تاج تو تاج و تخت میبخشی به محتاج کند هر پهلوی...
-
در ستایش اتابک محمد فرماید
جمعه 24 مهر 1394 12:00
به فرح فالی و فیروزمندی سخن را دادم از دولت بلندی طراز آفرین بستم قلم را زدم بر نام شاهنشه رقم را سرو سر خیل شاهان شاه آفاق چو ابرو با سری هم جفت و هم طاق ملک اعظم اتابک داور دور که افکند از جهان آوازه جور ابو جعفر محمد کز سر جود خراسان گیر خواهد شد چو محمود جهانگیر آفتاب عالم افروز بهر بقعه قران ساز و قرین سوز دلیل...
-
در ستایش طغرل ارسلان
جمعه 17 مهر 1394 12:00
چون سلطان جوان شاه جوانبخت که برخوردار باد از تاج و از تخت سریر افروز اقلیم معانی ولایت گیر ملک زندگانی پناه ملک شاهنشاه طغرل خداوند جهان سلطان عادل ملک طغرل که دارای وجود است سپهر دولت و دریای جود است به سلطانی به تاج و تخت پیوست به جای ارسلان بر تخت بنشست من این گنجینه را در میگشادم بنای این عمارت مینهادم مبارک...
-
در سابقه نظم کتاب فرماید
جمعه 10 مهر 1394 12:00
چو طالع موکب دولت روان کرد سعادت روی در روی جهان کرد خلیفت وار نور صبح گاهی جهان بستد سپیدی از سیاهی فلک را چتر بد سلطان ببایست که الحق چتر بیسلطان نشایست در آوردند مرغان دهل ساز سحرگه پنج نوبت را به آواز بدین تخت روان با جام جمشید به سلطانی برآمد نام خورشید ز دولتخانه این هفت فغفور سخن را تازهتر کردند منشور طغان...
-
در نعت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم
جمعه 3 مهر 1394 12:00
محمد کافرینش هست خاکش هزاران آفرین بر جان پاکش چراغ افروز چشم اهل بینش طراز کار گاه آفرینش سرو سرهنگ میدان وفا را سپه سالار و سر خیل انبیا را مرقع بر کش نر مادهای چند شفاعت خواه کار افتادهای چند ریاحین بخش باغ صبحگاهی کلید مخزن گنج الهی یتیمان را نوازش در نسیمش از آنجا نام شد در یتیمش به معنی کیمیای خاک آدم به صورت...
-
در مناجات و آمرزش خواستن
جمعه 27 شهریور 1394 12:00
خدایا چون گل ما را سرشتی وثیقت نامهای بر ما نوشتی به ما بر خدمت خود عرض کردی جزای آن به خود بر فرض کردی چو ما با ضعف خود دربند آنیم که بگزاریم خدمت تا توانیم تو با چندان عنایتها که داری ضعیفان را کجا ضایع گذاری بدین امیدهای شاخ در شاخ کرمهای تو ما را کرد گستاخ و گرنه ما کدامین خاک باشیم که از دیوار تو رنگی تراشیم...
-
در استدلال نظر و توفیق شناخت
جمعه 20 شهریور 1394 12:00
خبر داری که سیاحان افلاک چرا گردند گرد مرکز خاک در این محرابگه معبودشان کیست وزین آمد شدن مقصودشان چیست چه میخواهند ازین محمل کشیدن چه میجویند ازین منزل بریدن چرا این ثابت است آن منقلب نام که گفت این را به جنب آن را بیارام قبا بسته چو گل در تازه روئی پرستش را کمر بستند گوئی مرا حیرت بر آن آورد صدبار که بندم در چنین...
-
در توحید باری
جمعه 13 شهریور 1394 12:00
به نام آنکه هستی نام ازو یافت فلک جنبش زمین آرام ازو یافت خدائی کافرینش در سجودش گواهی مطلق آمد بر وجودش تعالی الله یکی بی مثل و مانند که خوانندش خداوندان خداوند فلک بر پای دارو انجم افروز خرد را بیمیانجی حکمت آموز جواهر بخش فکرتهای باریک به روز آرنده شبهای تاریک غم و شادی نگار و بیم و امید شب و روز آفرین و ماه و...
-
سرآغاز
جمعه 6 شهریور 1394 12:00
خداوندا در توفیق بگشای نظامی را ره تحقیق بنمای دلی ده کو یقینت را بشاید زبانی کافرینت را سراید مده ناخوب را بر خاطرم راه بدار از ناپسندم دست کوتاه درونم را به نور خود برافروز زبانم را ثنای خود در آموز به داودی دلم را تازه گردان زبورم را بلند آوازه گردان عروسی را که پروردم به جانش مبارک روی گردان در جهانش چنان کز...
-
در خاتمه کتاب
جمعه 16 مرداد 1394 00:00
صبحک الله صباح ای دبیر چون قلم از دست شدم دستگیر کاین نمط از چرخ فزونی کند با قلمم بوقلمونی کند زین همه الماس که بگداختم گزلکی از بهر ملک ساختم کاهن شمشیرم در سنگ بود کوره آهنگریم تنگ بود دولت اگر همدمیئی ساختی بخت بدین نیز نپرداختی در دلم آید که گنه کردهام کین ورقی چند سیه کردهام آنچه درین حجله خرگاهیست جلوهگری...
-
داستان بلبل با باز
جمعه 9 مرداد 1394 00:00
در چمن باغ چو گلبن شکفت بلبلی با باز درآمد به گفت کز همه مرغان تو خاموش ساز گوی چرا بردهای آخر به باز تا تو لب بسته گشادی نفس یک سخن نغز نگفتی به کس منزل تو دستگه سنجری طعمه تو سینه کبک دری من که به یک چشم زد از کان غیب صد گهر نغز برآرم ز جیب طعمه من کرم شکاری چراست خانه من بر سر خاری چراست باز بدو گفت همه گوش باش...
-
مقالت بیستم در وقاحت ابنای عصر
جمعه 2 مرداد 1394 00:00
ما که به خود دست برافشاندهایم بر سر خاکی چه فروماندهایم صحبت این خاک ترا خار کرد خاک چنین تعبیه بسیار کرد عمر همه رفت و به پس گستریم قافله از قافله واپس تریم این دو فرشته شده در بند ما دیو ز بدنامی پیوند ما گرم رو سرد چو گلخن گریم سرد پی گرم چو خاکستریم نور دل و روشنی سینه کو راحت و آسایش پارینه کو صبح شباهنگ قیامت...
-
داستان هارونالرشید با موی تراش
جمعه 26 تیر 1394 00:00
دور خلافت چو به هارون رسید رایت عباس به گردون رسید نیم شبی پشت به همخوابه کرد روی در آسایش گرمابه کرد موی تراشی که سرش میسترد موی به مویش به غمی میسپرد کای شده آگاه ز استادیم خاص کن امروز به دامادیم خطبه تزویج پراکنده کن دختر خود نامزد بنده کن طبع خلیفه قدری گرم گشت باز پذیرنده آزرم گشت گفت حرارت جگرش تافتست وحشتی از...
-
مقالت نوزدهم در استقبال آخرت
جمعه 19 تیر 1394 00:00
مجلس خلوت نگر آراسته روشن و خوش چون مه ناکاسته شمع فروزان و شکر ریخته تخت زده غالیه آمیخته دشمن جانست ترا روزگار خویشتن از دوستیش واگذار بین که بزنجیر کیان را کشید هرکه درو دید زبان را کشید با تو دنیا طلب دین گذار بانگ برآورده رقیبان بار کز در بیدادگران باز گرد گرد سراپرده این راز گرد از تف این بادیه جوشیدهای بر تو...
-
داستان جمشید با خاصگی محرم
جمعه 12 تیر 1394 00:00
خاصگیی محرم جمشید بود خاصتر از ماه به خورشید بود کار جوانمرد بدان درکشید کز همه عالم ملکش برکشید چون به وثوق از دگران گوی برد شاه خزینه به درونش سپرد با همه نزدیکی شاه آن جوان دورتری جست چو تیر از کمان راز ملک جان جوانمرد سفت با کسی آن راز نیارست گفت پیرزنی ره به جوانمرد یافت لاله او چون گل خود زرد یافت گفت که سرو از...
-
مقالت هیجدهم در نکوهش دورویان
جمعه 5 تیر 1394 00:00
قلب زنی چند که برخاستند قالبی از قلب نو آراستند چون شکم از روی بکن پشتشان حرف نگهدار ز انگشتشان پیش تو از نور موافقترند وز پست از سایه منافقترند سادهتر از شمع و گرهتر ز عود ساده به دیدار و کره در وجود جور پذیران عنایت گذار عیب نویسان شکایت شمار مهر، دهن در دهن آموخته کینه، گره بر گره اندوخته گرم ولیک از جگر...
-
داستان پیر و مرید
جمعه 29 خرداد 1394 00:00
رهروی از جمله پیران کار میشد و با پیر مریدی هزار پیر در آن بادیه یک باد پاک داد بضاعت به امینان خاک هر یک از آن آستنی برفشاند تا همه رفتند و یکی شخص ماند پیر بدو گفت چه افتاد رای کان همه رفتند و تو ماندی بجای گفت مرید ای دل من جای تو تاج سرم خاک کف پای تو من نه بباد آمدم اول نفس تا بهمان باد شوم باز پس منتظر داد به...
-
مقالت هفدهم در پرستش و تجرید
جمعه 22 خرداد 1394 00:00
ای ز خدا غافل و از خویشتن در غم جان مانده و در رنج تن این من و من گو که درین قالبست هیچ مگو جنبش او تا لبست چون خم گردون به جهان در مپیچ آنچه نه آن تو به آن در مپیچ زور جهان بیش ز بازوی تست سنگ وی افزون ز ترازوی تست قوت کوهی ز غباری مخواه آتش دیگی ز شراری مخواه هر کمری کان به رضا بسته شد از کمر خدمت تن رسته شد حرص...
-
داستان کودک مجروح
جمعه 15 خرداد 1394 00:00
کودکی از جمله آزادگان رفت برون با دو سه همزادگان پایش ازان پویه درآمد ز دست مهر دل و مهره پشتش شکست شد نفس آن دو سه همسال او تنگتر از حادثه حال او آنکه ورا دوسترین بود گفت در بن چاهیش بباید نهفت تا نشود راز چو روز آشکار تا نشویم از پدرش شرمسار عاقبت اندیشترین کودکی دشمن او بود در ایشان یکی گفت همانا که در این همرهان...