-
مقالت شانزدهم در چابک روی
جمعه 8 خرداد 1394 00:00
ای بنسیمی علم افراخته پیش غباری علم انداخته ده نه و دروازه دهقان زده ملک نه و تخت سلیمان زده تیغ نهای زخم بی اندازه چیست کوس نهای اینهمه آوازه چیست چون دهن تیغ درم ریز باش چون شکم کوس تهی خیز باش میکشدت دیو نه افکنده دست مده مرده نه زنده پیش مغی پشت صلیبی مکن دعوی شمشیر خطیبی مکن خطبه دولت به فصیحی رسد عطسه آدم به...
-
داستان ملکزاده جوان با دشمنان پیر
جمعه 1 خرداد 1394 00:00
قصد شنیدم که در اقصای مرو بود ملکزاده جوانی چو سرو مضطرب از دولتیان دیار ملک بر او شیفته چون روزگار تازگیش را کهنان در ستیز پر خطر او زان خطر نیم خیز یک شب ازان فتنه پر اندیشه خفت دید که پیریش در آن خواب گفت کای مه نو برج کهن را بکن وای گل نو شاخ کهن را بزن تا به تو بر ملک مقرر شود عیش تو از خوی تو خوشتر شود شه چو سر...
-
مقالت پانزدهم در نکوهش رشگبران
جمعه 25 اردیبهشت 1394 00:00
هر نفس این پرده چابک رقیب بازین از پرده برآرد غریب نطع پر از زخمه و رقاص نه بحر پر از گوهر و غواص نه از درم و دولت و از تاج و تیغ نیست دریغ ار تو نخواهی دریغ گر رسدت دل به دم جبرئیل نیست قضا ممسک و قدرت بخیل زان بنه چندانکه بری دیگرست دخل وی از خرج تو افزونترست پای درین ره نه و رفتار بین حلقه این در زن و گفتار بین...
-
داستان پادشاه ظالم با مرد راستگوی
جمعه 18 اردیبهشت 1394 00:00
پادشهی بود رعیت شکن وز سر حجت شده حجاج فن هرچه به تاریک شب از صبح زاد بر در او درج شدی بامداد رفت یکی پیش ملک صبحگاه راز گشایندهتر از صبح و ماه از قمر اندوخته شب بازیی وز سحر آموخته غمازیی گفت فلان پیر ترا در نهفت خیره کش و ظالم و خونریز گفت شد ملک از گفتن او خشمناک گفت هم اکنون کنم او را هلاک نطع بگسترد و بر او ریگ...
-
مقالت چهاردهم در نکوهش غفلت
جمعه 11 اردیبهشت 1394 00:00
ای شده خشنود به یکبارگی چون خر و گاوی به علفخوارگی فارغ ازین مرکز خورشید گرد غافل از این دایره لاجورد از پی صاحب خبرانست کار بیخبرانرا چه غم از روزگار بر سر کار آی چرا خفتهای کار چنان کن که پذیرفتهای مست چه خسبی که کمین کردهاند کارشناسان نه چنین کردهاند برنگر این پشته غم پیش بین درنگر و عاجزی خویش بین عقل تو...
-
مقالت دهم در علامت آخرالزمان
جمعه 4 اردیبهشت 1394 00:00
ای فلک آهستهتر این دور چند وی ز می آسودهتر اینجور چند از پس هر شامگهی چاشتیست آخر برداشت فرو داشتیست در طبقات زمی افکنده بیم زلزله الساعه شئی عظیم شیفتن خاک سیاست نمود حلقه زنجیر فلک را بسود باد تن شیفته درهم شکست شیفته زنجیر فراهم گسست با که گرو بست زمین گز میان باز گشاید کمر آسمان شام ز رنگ و سحر از بوی رست چرخ ز...
-
داستان حاجی و صوفی
جمعه 28 فروردین 1394 00:00
کعبه روی عزم ره آغاز کرد قاعده کعبه روان ساز کرد زآنچه فزون از غرض کار داشت مبلغ یک بدره دینار داشت گفت فلان صوفی آزاد مرد کاستن از عالم کوتاه گرد در دلم آید که دیانت در اوست در کس اگر نیست امانت در اوست رفت و نهانیش فرا خانه برد بدرهٔ دینار به صوفی سپرد گفت نگه دار در این پرده راز تا چو من آیم به من آریش باز خواجه ره...
-
مقالت سیزدهم در نکوهش جهان
جمعه 21 فروردین 1394 00:00
پیری عالم نگر و تنگیش تا نفریبی به جوان رنگیش بر کف این پیر که برنا وشست دسته گل مینگری واتشست چشمه سرابست فریبش مخور قبله صلیبست نمازش مبر زین همه گل بر سر خاری نهای گر همه مستند تو باری نهای چون ببری زانچه طمع کردهای آن بری از خانه که آوردهای چون بنه در بحر قیامت برند بی درمان جان به سلامت برند خواه بنه مایه و...
-
داستان دو حکیم متنازع
جمعه 14 فروردین 1394 00:00
با دو حکیم از سر همخانگی شد سخنی چند ز بیگانگی لاف منی بود و توی برنتافت ملک یکی بود و دوی برنتافت حق دو نشاید که یکی بشنوند سر دو نباید که یکی بدروند جای دو شمشیر نیامی که دید بزم دو جمشید مقامی که دید در طمع آن بود دو فرزانه را کز دو یکی خاص کند خانه را چون عصبیت کمر کین گرفت خانه ز پرداختن آیین گرفت هر دو به شبگیر...
-
مقالت دوازدهم در وداع منزل خاک
جمعه 7 فروردین 1394 00:00
خیز و وداعی بکن ایام را از پس دامن فکن این دام را مملکتی بهتر ازین ساز کن خوشتر ازین حجره دری باز کن چون دل و چشمت به ره آورد سر ناله و اشکی به ره آورد بر تا به یکی نم که برین گل زنی لاف ولی نعمتی دل زنی گر شتری رقص کن اندر رحیل ورنه میفکن دبه در پای پیل چونکه ترا محرم یک موی نیست جز به عدم رای زدن روی نیست طبع نوازان...
-
داستان موبد صاحب نظر
جمعه 29 اسفند 1393 00:00
مؤبدی از کشور هندوستان رهگذری کرد سوی بوستان مرحلهای دید منقش رباط مملکتی یافت مزور بساط غنچه به خون بسته چو گردون کمر لاله کم عمر ز خود بیخبر از چمن انگیخته گل رنگ رنگ وز شکر آمیخته می تنگ تنگ گل چو سپر خسته پیکان خویش بید به لرزه شده بر جان خویش زلف بنفشه رسن گردنش دیده نرگس درم دامنش لاله گهر سوده و فیروزه گل یک...
-
مقالت یازدهم در بی وفائی دنیا
جمعه 22 اسفند 1393 00:00
خیز و بساط فلکی درنورد زانکه وفا نیست درین تخته نرد نقش مراد از در وصلش مجوی خصلت انصاف ز خصلش مجوی پای درین بحر نهادن که چه بار دین موج گشادن که چه باز به بط گفت که صحرا خوشست گفت شبت خوش که مرا جا خوشست ای که درین کشتی غم جای تست خون تو در گردن کالای تست بار درافکن که عذابت دهد نان ندهد تا که به آبت دهد کنج امان...
-
داستان حضرت عیسی "ع"
جمعه 15 اسفند 1393 00:00
پای مسیحا که جهان مینبشت بر سر بازارچهای میگذشت گرگ سگی بر گذر افتاده دید یوسفش از چه بدر افتاده دید بر سر آن جیفه گروهی نظار بر صفت کرکس مردار خوار گفت یکی وحشت این در دماغ تیرگی آرد چو نفس در چراغ وان دگری گفت نه بس حاصلست کوری چشمست و بلای دلست هر کس ازان پرده نوائی نمود بر سر آن جیفه جفائی نمود چون به سخن نوبت...
-
داستان زاهد توبه شکن
جمعه 8 اسفند 1393 00:00
مسجدیی بسته آفات شد معتکف کوی خرابات شد می به دهن برد و چو می میگریست کای من بیچاره مرا چاره چیست مرغ هوا در دلم آرام گرد دانه تسبیح مرا دام کرد کعبه مرا رهزن اوقات بود خانه اصلیم خرابات بود طالع بد بود و بد اختر شدم نامزد کوی قلندر شدم چشم ادب زیر نقاب از منست کوی خرابات خراب از منست تنگ جهان بر من مهجور باد گرد من...
-
مقالت نهم در شناختن مرتبه خویش
جمعه 1 اسفند 1393 00:00
ای ز شب وصل گرانمایهتر وز علم صبح سبک سایهتر سایه صفت چند نشینی به غم خیز که بر پای نکوتر علم چون ملکان عزم شد آمد کنند نقل بنه پیشتر از خود کنند گر ملکی عزم ره آغاز کن زین به نوا تر سفری ساز کن پیشتر از خود بنه بیرون فرست توشه فردای خود اکنون فرست خانه زنبور پر از انگبین از پی آنست که شد پیش بین مور که مردانه صفی...
-
داستان میوه فروش و روباه
جمعه 24 بهمن 1393 00:00
میوه فروشی که یمن جاش بود روبهکی خازن کالاش بود چشم ادب بر سر ره داشتی کلبه بقال نگه داشتی کیسهبری چند شگرفی نمود هیچ شگرفیش نمیکرد سود دیده به هم زد چو شتابش گرفت خفت و به خفتن رگ خوابش گرفت خفتن آن گرگ چو روبه بدید خواب در او آمد و سر درکشید کیسه بر آن خواب غنیمت شمرد آمد و از کیسه غنیمت ببرد هر که در این راه کند...
-
مقالت هشتم در بیان آفرینش
جمعه 17 بهمن 1393 00:00
پیشتر از پیشتران وجود کاب نخوردند ز دریای جود در کف این ملک یساری نبود در ره این خاک غباری نبود وعده تاریخ به سر نامده لعبتی از پرده به در نامده روز و شب آویزش پستی نداشت جان و تن آمیزش هستی نداشت کشمکش جور در اعضا هنوز کن مکن عدل نه پیدا هنوز فیض کرم کرد مواسای خویش قطرهای افکند ز دریای خویش حالی از آن قطره که آمد...
-
داستان فریدون با آهو
جمعه 10 بهمن 1393 00:00
صبحدمی با دو سه اهل درون رفت فریدون به تماشا برون چون به شکار آمد در مرغزار آهوکی دید فریدون شکار گردن و گوشی ز خصومت بری چشم و سرینی به شفاعت گری گفتی از آنجا که نظر جسته بود از نظر شاه برون رسته بود شاه بدان صید چنان صید شد کش همگی بسته آن قید شد رخش برو چون جگرش گرم کرد پشت کمان چون شکمش نرم کرد تیر بدان پایه ازو...
-
مقالت هفتم در فضیلت آدمی بر حیوانات
جمعه 3 بهمن 1393 00:00
ای به زمین بر چو فلک نازنین نازکشت هم فلک و هم زمین کار تو زانجا که خبر داشتی برتر از آن شد که تو پنداشتی اول از آن دایه که پروردهای شیر نخوردی که شکر خوردهای نیکوئیت باید کافزون بود نیکوئی افزونتر ازین چون بود کز سر آن خامه که خاریدهاند نغز نگاریت نگاریدهاند رشته جان بر جگرت بستهاند گوهر تن بر کمرت بستهاند به...
-
داستان صیاد و روباه و سگ
جمعه 26 دی 1393 00:00
صید گری بود عجب تیز بین بادیه پیمای و مراحل گزین شیر سگی داشت که چون پو گرفت سایه خورشید بر آهو گرفت سهم زده کرگدن از گردنش گور ز دندان گوزن افکنش در سفرش مونس و یار آمده چند شبانروز به کار آمده بود دل مهر فروزش بدو پاس شب و روزی روزش بدو گشت گم آن شیر سگ از شیر مرد مرد بر آندل که جگر گربه خورد گفت در اینره که میانجی...
-
مقالت ششم در اعتبار موجودات
جمعه 19 دی 1393 00:00
لعبت بازی پس این پرده هست گرنه بر او این همه لعبت که بست دیده دل محرم این پرده ساز تا چه برون آید از این پرده راز در پس این پرده زنگار گون عاریتانند ز غایت برون گوهر چشم از ادب افروخته بر کمر خدمت دل دوخته هیچ در این نقطه پرگار نیست کز خط این دایره بر کار نیست این دو سه مرکب که به زین کردهاند از پی ما دست گزین...
-
داستان پیر خشتزن
جمعه 12 دی 1393 00:00
در طرف شام یکی پیر بود چون پری از خلق طرف گیر بود پیرهن خود ز گیا بافتی خشت زدی روزی از آن یافتی تیغ زنان چون سپر انداختند در لحد آن خشت سپر ساختند هرکه جز آن خشت نقابش نبود گرچه گنه بود عذابش نبود پیر یکی روز در این کار و بار کار فزائیش در افزود کار آمد از آنجا که قضا ساز کرد خوب جوانی سخن آغاز کرد کاین چه زبونی و چه...
-
مقالت پنجم در وصف پیری و اختلاف احوال آدمی
جمعه 5 دی 1393 00:00
روز خوش عمر به شبخوش رسید خاک به باد آب به آتش رسید صبح برآمد چه شوی مست خواب کز سر دیوار گذشت آفتاب بگذر از این پی که جهانگیریست حکم جوانی مکن این پیریست خشک شد آندل که زغم ریش بود کان نمکش نیست کزین پیش بود شیفته شد عقل و تبه گشت رای آبله شد دست و ز من گشت پای با تو زمین را سر بخشایشست پای فروکش گه آسایشست نیست درین...
-
داستان پیر زن با سلطان سنجر
جمعه 28 آذر 1393 00:00
پیرزنی را ستمی درگرفت دست زد و دامن سنجر گرفت کای ملک آزرم تو کم دیدهام وز تو همه ساله ستم دیدهام شحنه مست آمده در کوی من زد لگدی چند فرا روی من بیگنه از خانه برویم کشید موی کشان بر سر کویم کشید در ستم آباد زبانم نهاد مهر ستم بر در خانم نهاد گفت فلان نیمشب ای کوژپشت بر سر کوی تو فلانرا که کشت خانه من جست که خونی...
-
مقالت چهارم در رعایت از رعیت
جمعه 21 آذر 1393 00:00
ای سپهر افکنده ز مردانگی غول تو بیغوله بیگانگی غره به ملکی که وفائیش نیست زنده به عمری که بقائیش نیست پی سپر جرعه میخوارگان دستخوش بازی سیارگان مصحف و شمشیر بینداخته جام و صراحی عوضش ساخته آینه و شانه گرفته به دست چون زن رعنا شده گیسو پرست رابعه با رابع آن هفت مرد گیسوی خود را بنگر تا چه کرد ای هنر از مردی تو شرمسار...
-
داستان سلیمان با دهقان
جمعه 14 آذر 1393 00:00
روزی از آنجا که فراغی رسید باد سلیمان به چراغی رسید مملکتش رخت به صحرا نهاد تخت بر این تخته مینا نهاد دید بنوعی که دلش پاره گشت برزگری پیر در آن ساده دشت خانه ز مشتی غله پرداخته در غله دان کرم انداخته دانه فشان گشته بهر گوشهای رسته ز هر دانه او خوشهای پرده آن دانه که دهقان گشاد منطق مرغان ز سلیمان گشاد گفت جوانمرد...
-
داستانهای شاهنامه فردوسی
پنجشنبه 13 آذر 1393 09:50
دوستان گرامی در فیسبوک صفحه ای با نام داستانهای شاهنامه فردوسی ایجاد کردم . در صورت تمایل این صفحه را لایک کنید .
-
مقالت سوم در حوادث عالم و انقلاب آدم
جمعه 7 آذر 1393 00:00
یک نفس ای خواجه دامن کشان آستنی بر همه عالم فشان رنج مشو راحت رنجور باش ساعتی از محتشمی دور باش حکم چو بر عاقبت اندیشیست محتشمی بنده درویشیست ملک سلیمان مطلب کان کجاست ملک همانست سلیمان کجاست حجله همانست که عذراش بست بزم همانست که وامق نشست حجله و بزم اینک تنها شده وامق افتاده و عذرا شده سال جهان گر چه بسی درگذشت از...
-
داستان انوشیروان با وزیر خود و گفتگوی جغدان
جمعه 30 آبان 1393 00:00
صیدکنان مرکب نوشیروان دور شد از کوکبه خسروان مونس خسرو شده دستور و بس خسرو و دستور و دگر هیچکس شاه در آن ناحیت صید یاب دید دهی چون دل دشمن خراب تنگ دو مرغ آمده در یکدیگر وز دل شه قافیهشان تنگتر گفت به دستور چه دم میزنند چیست صفیری که به هم میزنند گفت وزیر ای ملک روزگار گویم اگر شه بود آموزگار این دو نوا نز پی...
-
مقالت دوم در عدل و نگهداری انصاف
جمعه 23 آبان 1393 00:00
ای ملک جانوران رای تو وی گهر تاجوران پای تو گر ملکی خانه شاهی طلب ور گهری تاج الهی طلب زانسوی عالم که دگر راه نیست جز من و تو هیچکس آگاه نیست زان ازلی نور که پروردهاند در تو زیادت نظری کردهاند نقد غریبی و جهان شهرتست نقد جهان یک بیک از بهر تست ملک بدین کار کیائی تراست سینه کن این سینه گشائی تراست دور تو از دایره...